پارت 32
تهیونگ: دلت برای الکس تنگ شده؟
از ترس دادی میکشم و عقب میرم نشسته بود روی مبل و به من نگاه می کرد از کی اینجا بود چرا من نفهمیدم
از جاش پا شد و کتاب رو رو صندلی پرت
کرد سمتم قدم بر برداشت و من همه حسهای
حرکتیم قفل شد نگاهم رو از اون لباس مردونه سفید که دکمه هاش تا روی شکمش بازه میگیرم و به چشمای خشنش دادم یه قدمیم وایساد
تهیونگ: لال شدی؟
بلوم: د...ست...م
گوشش رو سمت لبم اورد
تهیونگ : چی میگی؟
سرم رو پایین انداختم و آروم زمزمه کردم
بلوم: ب ب ببخشید
آجوما با کاسه کیمچی وارد میشه و من انگشتام و
تو هم قلاب میکنم و محکم فشار میدم چرا نگاه
خیره وحشتناکش رو از روم بر نمیداره؟!
آجوما: بفرمایید سر میز آقا.
کمی مکث کرد و از کنارم گذشت و من نفس
عمیق میکشم که حجم زیادی از عطرش وارد
مجرای تنفسیم میشه. از بچگی به هر نوع عطر
آلرژی دارم و باعث عطسه ام میشه عطسه بلندی
کردم از ترس دستم رو محکم رو دهنم کوبیدم
نیم نگاهی بهم انداخت و با یه چشم غره نشست
کوک هم با سر و صدا از پله ها پایین میاد و غر
میزنه
کوک: ای بابا چقدر زبون نفهمن هر چی میگم کار
نمیکنیم باهات تو گوشش نمیره میگه فقط برنامه
ریزی تهیونگ رو قبول دارم
چپ نگاهم کرد و کنار تهیونگ پشت میز نشست
تهیونگ: وقتی به یکی جواب رد میدی یه جوری بگو که
بفهمه و بره پی کارش نه این که جرأت کنه رو
حرفت حرف بزنه
کوک: نمیفهمه چیکار کنم؟ کاسه رو برمیداره و کمی
کیمچی برمیداره و ادامه میده زبون نفهمه
کاسه رو سمت تهیونگ میگیره که آجوما بهم اشاره
میکنه از اونجا بریم نوش جونی بهشون گفت و
من با قدمای بلند پشت سرش وارد آشپزخونه شدم
از ترس دادی میکشم و عقب میرم نشسته بود روی مبل و به من نگاه می کرد از کی اینجا بود چرا من نفهمیدم
از جاش پا شد و کتاب رو رو صندلی پرت
کرد سمتم قدم بر برداشت و من همه حسهای
حرکتیم قفل شد نگاهم رو از اون لباس مردونه سفید که دکمه هاش تا روی شکمش بازه میگیرم و به چشمای خشنش دادم یه قدمیم وایساد
تهیونگ: لال شدی؟
بلوم: د...ست...م
گوشش رو سمت لبم اورد
تهیونگ : چی میگی؟
سرم رو پایین انداختم و آروم زمزمه کردم
بلوم: ب ب ببخشید
آجوما با کاسه کیمچی وارد میشه و من انگشتام و
تو هم قلاب میکنم و محکم فشار میدم چرا نگاه
خیره وحشتناکش رو از روم بر نمیداره؟!
آجوما: بفرمایید سر میز آقا.
کمی مکث کرد و از کنارم گذشت و من نفس
عمیق میکشم که حجم زیادی از عطرش وارد
مجرای تنفسیم میشه. از بچگی به هر نوع عطر
آلرژی دارم و باعث عطسه ام میشه عطسه بلندی
کردم از ترس دستم رو محکم رو دهنم کوبیدم
نیم نگاهی بهم انداخت و با یه چشم غره نشست
کوک هم با سر و صدا از پله ها پایین میاد و غر
میزنه
کوک: ای بابا چقدر زبون نفهمن هر چی میگم کار
نمیکنیم باهات تو گوشش نمیره میگه فقط برنامه
ریزی تهیونگ رو قبول دارم
چپ نگاهم کرد و کنار تهیونگ پشت میز نشست
تهیونگ: وقتی به یکی جواب رد میدی یه جوری بگو که
بفهمه و بره پی کارش نه این که جرأت کنه رو
حرفت حرف بزنه
کوک: نمیفهمه چیکار کنم؟ کاسه رو برمیداره و کمی
کیمچی برمیداره و ادامه میده زبون نفهمه
کاسه رو سمت تهیونگ میگیره که آجوما بهم اشاره
میکنه از اونجا بریم نوش جونی بهشون گفت و
من با قدمای بلند پشت سرش وارد آشپزخونه شدم
۲۲۲.۱k
۰۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.