عشق ناخواسته part 91
اسلاید دوم لباس هوسوک برای رفتن به محل کارش
از زبان هوسوک
یه لباس ساده پوشیدم به همون جای متروکه رفتم پسره فکر کرده میتونه از دست من قسر در بره
وقتی رسیدم دیدم اونو بستن به صندلی
به اونا گفتم برن بیرون چون خودم می خواستم کارش رو تموم کنم
هوسوک ـ فکر کردی من خرم نمی فهمم
مین هیون ـ هه فکر کردیمن با چندتا تیر میمیرم
(یچه ها یه نکته مین هیون اگه یادتون باشه همون پسره هست که بچه ی اول دایون رو. کشت دیگه باید فهمیده باشید کیه)
هوسوک ـ حالا هر چی ولی دیگه زنده نیستی چون الا لحظات اخر عمرت و میگذرونی و قراره با زجر و درد بمیری
مین هیون ـ اصلا منو بکش کارم رو یدفه کن بزار برم پیش عشقم چرا همون موقع تیر ها رو توی مغزم نزدی ها (داد)
هوسوک ـ هی مرتیکه سر من داد نزن ولی فکر کردی من میزارم به همین راحتی بمیری من تا تو رو داخل درد و زجر نبینم نمی کشمت فکر کردی بچه ی منو بکشی بعد بزارم راحت بری اون دنیا پیش عشقت ها (داد و عربده)
و هوسوک اول یه عالمه شلاقش زد جوری که لباسش کلا خونی شد
بعد هم اهن های داع روی بدنش گذاشت
که مین هیون بیهوش شد
یه سطل اب روش ریخت بعد شروع کرد تک تک ناخوناش رو کند
که مین هیون اینقدر فریاد زده بود جونی برای داد زدن نداشت
و هوسوک در اخر چندتا تیر تو مغزش خالی کرد تا دیگه هیچ وقت رنگ زندگی رو نبینه
و بعد اونجا رو ترک کرد
از زبان دایون
اف پس چرا هوسوک نمیاد این سگ بدبخت هم خسته شد
بزار برم یکم فیلم نگاه کنم تلوزیون رو روشن کردم یکم تنقلات هم اوردم تا بخورم و بعد یه فیلم ترسناک گذاشتم و شروع به دیدنش کردم
بعد از دو ساعت
اف اینم تموم شد پس چرا نمیاد وای نکنه بلایی سرش اومده بزار بهش زنگ بزنم گوشی رو برداشتم که بهش زنگ بزنم که دیدم هوسوک اومد تو
دایون سری رفت و هوسوک رو محکم بغل کرد
دایون ـ کجا بودی تا الا میدونی چقذر نگرانت شدم ها
هوسوک ـ بیبی....
دیگه خبری از پارت جدید نیست اینم فقط بخاطر این گذاشتم که گفته بودم یه پارت دبگه میزارم
خوب دیگه بای تا فردا 👋
از زبان هوسوک
یه لباس ساده پوشیدم به همون جای متروکه رفتم پسره فکر کرده میتونه از دست من قسر در بره
وقتی رسیدم دیدم اونو بستن به صندلی
به اونا گفتم برن بیرون چون خودم می خواستم کارش رو تموم کنم
هوسوک ـ فکر کردی من خرم نمی فهمم
مین هیون ـ هه فکر کردیمن با چندتا تیر میمیرم
(یچه ها یه نکته مین هیون اگه یادتون باشه همون پسره هست که بچه ی اول دایون رو. کشت دیگه باید فهمیده باشید کیه)
هوسوک ـ حالا هر چی ولی دیگه زنده نیستی چون الا لحظات اخر عمرت و میگذرونی و قراره با زجر و درد بمیری
مین هیون ـ اصلا منو بکش کارم رو یدفه کن بزار برم پیش عشقم چرا همون موقع تیر ها رو توی مغزم نزدی ها (داد)
هوسوک ـ هی مرتیکه سر من داد نزن ولی فکر کردی من میزارم به همین راحتی بمیری من تا تو رو داخل درد و زجر نبینم نمی کشمت فکر کردی بچه ی منو بکشی بعد بزارم راحت بری اون دنیا پیش عشقت ها (داد و عربده)
و هوسوک اول یه عالمه شلاقش زد جوری که لباسش کلا خونی شد
بعد هم اهن های داع روی بدنش گذاشت
که مین هیون بیهوش شد
یه سطل اب روش ریخت بعد شروع کرد تک تک ناخوناش رو کند
که مین هیون اینقدر فریاد زده بود جونی برای داد زدن نداشت
و هوسوک در اخر چندتا تیر تو مغزش خالی کرد تا دیگه هیچ وقت رنگ زندگی رو نبینه
و بعد اونجا رو ترک کرد
از زبان دایون
اف پس چرا هوسوک نمیاد این سگ بدبخت هم خسته شد
بزار برم یکم فیلم نگاه کنم تلوزیون رو روشن کردم یکم تنقلات هم اوردم تا بخورم و بعد یه فیلم ترسناک گذاشتم و شروع به دیدنش کردم
بعد از دو ساعت
اف اینم تموم شد پس چرا نمیاد وای نکنه بلایی سرش اومده بزار بهش زنگ بزنم گوشی رو برداشتم که بهش زنگ بزنم که دیدم هوسوک اومد تو
دایون سری رفت و هوسوک رو محکم بغل کرد
دایون ـ کجا بودی تا الا میدونی چقذر نگرانت شدم ها
هوسوک ـ بیبی....
دیگه خبری از پارت جدید نیست اینم فقط بخاطر این گذاشتم که گفته بودم یه پارت دبگه میزارم
خوب دیگه بای تا فردا 👋
۱۵.۱k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.