عشق ابدی پارت ۶۵
عشق ابدی پارت ۶۵
ویو یونگی
+آممممم میگم که بابا و عمو . میشه که ازتون خواهش کنم امروز رو که تولد جیمین هست اجازه بدید منو و جیمین و بچه ها اینجا بمونیم؟
÷چی؟ یعنی چی!؟
-یعنی اینکه اگر اجازه بدید امشب رو با بچه ها خونه ی شما بمونیم عمو.
نمیدونستم جیمین انقدر زود منظورم رو میفهمه و موافقت میکنه
فکر کنم از نقشه ام با خبره ، به هر حال که اجازه بابا مهمه ؛ چون اگر بابا راضی بشه میتونه عمو رو هم راضی کنه
÷یعنی شما میخواید امشب رو باهم باشید؟(تعجب)
+خب آره دیگه بابا . بچه ها هم که پاین
جین : چی ؟ کی ؟ ما؟(هل)
-هیسسسسسسس.(آروم)
&بیا ! اینا اصن خبرم ندارن شما چی میگید.
-اَی بِتِرکی /: (آروم)
جین : خب چیه؟ وقتی هماهنگ نمیکنید یه چی میگید چه غلطی کنم؟(آروم)
+اهمممم بسه .(چشم غره)
$پسرم نمیشه که .
-چرا آخه زن عمو ؟ بابا خواهش میکنم لج نکنید دیگه ! یه امروز بزارید بچه ها هم باشن
&پس پاشید بریم خونه ما
+-چیییی؟؟
&با عمو زن عموتم//:
-آها بله ، حیح :)
خوبه که اوکی شد .
وقتی بابا اینا رفتن برگشتم سمت بچه ها
+خبببببب . بچه ها آزادید(داد)
همه : هورااااااا
+اهم اَلبَت وایستید . بیاید اولش جرعت حقیقت بازی کنیم ..
کوک : بابا بسه دیگه هر سری که همو میبینیم جرعت حقیقت .
+خفه بِتِمَرگ :/
کوک : خب آخه هیونگ قیافه امون شبیه جرعتات شده ://
+میشینی یا نه؟؟
رفتمو یه بطری سوجو آوردم ، گذاشتمش وسط و همه دورش نشستیم
میخواستم از قصد کاری کنم تا این دوتا کفتر عاشقو بهم برسونم .
دور اول ← جیمین و یانگ
-جرعت یا حقیقت؟!
یانگ : حقیقت
-خب... تا حالا شده همجنستو ببوسی؟
یانگ : یااااا.
+جواب بدههه ؛ هرچند من که میدونم(لحن شیطانی)
یانگ : خفه بمیر /:
یانگ : خب...خب...آره
همه : اوووووو
یانگ : درد بگیری(سمت یونگی)
-به به
دور دوم ←جیهوپ و نامجون
جیهوپ : جرعت یا حقیقت؟
نامجون : جرعت
جیهوپ : امشب با یکی از ... اعضای اینجا بخواب(لحن شیطانی)
همه : اوووووووو یههههههه
نامجون : نهههه نمیخوابم.
جیهوپ : باید بخوابی .
نامجون : شب مشخص میشه
-پیچوندی ولی اوکی
دور سوم ←یونگی و کوک
یونگی : جرعت یا حقیقت ؟
کوک : جرعت
یونگی : ...
....چیزی که فکر میکنید نیست 😐
ویو یونگی
+آممممم میگم که بابا و عمو . میشه که ازتون خواهش کنم امروز رو که تولد جیمین هست اجازه بدید منو و جیمین و بچه ها اینجا بمونیم؟
÷چی؟ یعنی چی!؟
-یعنی اینکه اگر اجازه بدید امشب رو با بچه ها خونه ی شما بمونیم عمو.
نمیدونستم جیمین انقدر زود منظورم رو میفهمه و موافقت میکنه
فکر کنم از نقشه ام با خبره ، به هر حال که اجازه بابا مهمه ؛ چون اگر بابا راضی بشه میتونه عمو رو هم راضی کنه
÷یعنی شما میخواید امشب رو باهم باشید؟(تعجب)
+خب آره دیگه بابا . بچه ها هم که پاین
جین : چی ؟ کی ؟ ما؟(هل)
-هیسسسسسسس.(آروم)
&بیا ! اینا اصن خبرم ندارن شما چی میگید.
-اَی بِتِرکی /: (آروم)
جین : خب چیه؟ وقتی هماهنگ نمیکنید یه چی میگید چه غلطی کنم؟(آروم)
+اهمممم بسه .(چشم غره)
$پسرم نمیشه که .
-چرا آخه زن عمو ؟ بابا خواهش میکنم لج نکنید دیگه ! یه امروز بزارید بچه ها هم باشن
&پس پاشید بریم خونه ما
+-چیییی؟؟
&با عمو زن عموتم//:
-آها بله ، حیح :)
خوبه که اوکی شد .
وقتی بابا اینا رفتن برگشتم سمت بچه ها
+خبببببب . بچه ها آزادید(داد)
همه : هورااااااا
+اهم اَلبَت وایستید . بیاید اولش جرعت حقیقت بازی کنیم ..
کوک : بابا بسه دیگه هر سری که همو میبینیم جرعت حقیقت .
+خفه بِتِمَرگ :/
کوک : خب آخه هیونگ قیافه امون شبیه جرعتات شده ://
+میشینی یا نه؟؟
رفتمو یه بطری سوجو آوردم ، گذاشتمش وسط و همه دورش نشستیم
میخواستم از قصد کاری کنم تا این دوتا کفتر عاشقو بهم برسونم .
دور اول ← جیمین و یانگ
-جرعت یا حقیقت؟!
یانگ : حقیقت
-خب... تا حالا شده همجنستو ببوسی؟
یانگ : یااااا.
+جواب بدههه ؛ هرچند من که میدونم(لحن شیطانی)
یانگ : خفه بمیر /:
یانگ : خب...خب...آره
همه : اوووووو
یانگ : درد بگیری(سمت یونگی)
-به به
دور دوم ←جیهوپ و نامجون
جیهوپ : جرعت یا حقیقت؟
نامجون : جرعت
جیهوپ : امشب با یکی از ... اعضای اینجا بخواب(لحن شیطانی)
همه : اوووووووو یههههههه
نامجون : نهههه نمیخوابم.
جیهوپ : باید بخوابی .
نامجون : شب مشخص میشه
-پیچوندی ولی اوکی
دور سوم ←یونگی و کوک
یونگی : جرعت یا حقیقت ؟
کوک : جرعت
یونگی : ...
....چیزی که فکر میکنید نیست 😐
۲.۳k
۲۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.