هتل ماه🏨🌙
هتل ماه🏨🌙
part:⁸
حالا کجا برم
کجا رو دارم برم
این روز خیلی شباهت داشت به اون روزی که برای اولین بار دختر کوچولو رو دید
لبخند اومد رو لبش
حتی تو اون وضعیت هم به اون فکر میکرد
داشت فکر میکرد که کجا بره
که یهو به مردی خورد و افتاد زمین
...:اوه ببخش...هوسوککک خودتی
جیهوپ:آره ولی شما از کجا منو میشناسید؟
جیهوپ وقتی چهره اون پسر رو دید تعجب کرد
پسر که دقیقا شبیه خودش بود
یعنی چی
چجوری ممکنه یه نفر اینقدر شبیه خودش باشه
و جالب تَرش این بود که اون مرد هوسوک رو میشناخت
...:هوسوک باورم نمیشه بالاخره پیدات کردم
جیهوپ:شما کی هستید...چجوری اینقدر شبیه من هستید
....:یااا جیهوپ برادر دو قلو خودت رو یادت رفته
جیهوپ:چی(بلند)
...:بیا بریم یه جایی فکر کنم کاملا فراموشی گرفتی(خنده)
جیهوپ:بریم(تعجب)
هر دو روی مبل خونه داداش جیهوپ نشسته بودن
جیهوپ هم با کنجکاوی فقط بهش نگاه میکرد
جینهو:یا با چشمات منو خوردی
جیهوپ:بدو توضیح بده
جینهو:خب میدونی زمانی که به دنیا اومدیم پدر بخاطر شرایط مالی یکی از ما رو که یعنی منو گذاشت پرورشگاه منم چون بچه بودم چیزی یادم نمیومد تا اینکه صاحب پرورشگاه قضیه اش رو بهم گفت منم از اون موقع دنبال تو میگشتم
جیهوپ:آآآآ متاسفم
جینهو:نه بابا تو چرا باید متاسف باشی
جیهوپ:به هر حال من هوسوک هستم
جینهو:میدونم ولی به هر حالم منم جینهو هستم(خنده)
جیهوپ:اوکی جینهو من میتونم امشب پیش تو بخوابم
جینهو:آره بابا...ولی برای چی
جیهوپ:(قضیه امروز بهش گفت)
جینهو:اوه چه هتل عجیب غريبی
جیهوپ:آره به هر حال من رو مبل میخوابم
جینهو:نمیخواد پاشو برو تو اتاق مهمان بخواب
جیهوپ:اوکی شب خوش
جینهو: شب خوش
ادامه دارد.....
لایک ها زیاد باشه لطفا
part:⁸
حالا کجا برم
کجا رو دارم برم
این روز خیلی شباهت داشت به اون روزی که برای اولین بار دختر کوچولو رو دید
لبخند اومد رو لبش
حتی تو اون وضعیت هم به اون فکر میکرد
داشت فکر میکرد که کجا بره
که یهو به مردی خورد و افتاد زمین
...:اوه ببخش...هوسوککک خودتی
جیهوپ:آره ولی شما از کجا منو میشناسید؟
جیهوپ وقتی چهره اون پسر رو دید تعجب کرد
پسر که دقیقا شبیه خودش بود
یعنی چی
چجوری ممکنه یه نفر اینقدر شبیه خودش باشه
و جالب تَرش این بود که اون مرد هوسوک رو میشناخت
...:هوسوک باورم نمیشه بالاخره پیدات کردم
جیهوپ:شما کی هستید...چجوری اینقدر شبیه من هستید
....:یااا جیهوپ برادر دو قلو خودت رو یادت رفته
جیهوپ:چی(بلند)
...:بیا بریم یه جایی فکر کنم کاملا فراموشی گرفتی(خنده)
جیهوپ:بریم(تعجب)
هر دو روی مبل خونه داداش جیهوپ نشسته بودن
جیهوپ هم با کنجکاوی فقط بهش نگاه میکرد
جینهو:یا با چشمات منو خوردی
جیهوپ:بدو توضیح بده
جینهو:خب میدونی زمانی که به دنیا اومدیم پدر بخاطر شرایط مالی یکی از ما رو که یعنی منو گذاشت پرورشگاه منم چون بچه بودم چیزی یادم نمیومد تا اینکه صاحب پرورشگاه قضیه اش رو بهم گفت منم از اون موقع دنبال تو میگشتم
جیهوپ:آآآآ متاسفم
جینهو:نه بابا تو چرا باید متاسف باشی
جیهوپ:به هر حال من هوسوک هستم
جینهو:میدونم ولی به هر حالم منم جینهو هستم(خنده)
جیهوپ:اوکی جینهو من میتونم امشب پیش تو بخوابم
جینهو:آره بابا...ولی برای چی
جیهوپ:(قضیه امروز بهش گفت)
جینهو:اوه چه هتل عجیب غريبی
جیهوپ:آره به هر حال من رو مبل میخوابم
جینهو:نمیخواد پاشو برو تو اتاق مهمان بخواب
جیهوپ:اوکی شب خوش
جینهو: شب خوش
ادامه دارد.....
لایک ها زیاد باشه لطفا
۴.۶k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.