هلال ِ ماه بر گونه داشت
هلال ِ ماه بر گونه داشت
بهـ وقت ِ لبخند ، ماه ِ گونهاش باریڪ میشد
آنقدر ڪهـ خنده
از میانـ ِ آنـ هلال ِ مهتابی صورتش را ستارهباران میڪرد
وقتی رفت گوشهای از آسمانـ خالی شد
او ڪهـ دوست داشت بر تَلی از چوبهای بارانخورده بسوزانندش
در خاڪ آرامـ گرفت
مادرمـ بیصدا آشیانـ گرفت
بیصداتر از افتادنـ ِ یڪ برگ
آرامتر از واگویههای شبنمـ با برگهای ترد ِ بابونه
عاشقتر از بوسهی نسیمـ بر تن ِ زخمی ِ ڪاج ༉
برایغمِبیپایانِتو #ایعطرِحافظهام 🖤🍂
« سلامٌ لهَمٍّ یرفّعنی »
¹⁴0²/¹0/¹0
0¹:0¹
بهـ وقت ِ لبخند ، ماه ِ گونهاش باریڪ میشد
آنقدر ڪهـ خنده
از میانـ ِ آنـ هلال ِ مهتابی صورتش را ستارهباران میڪرد
وقتی رفت گوشهای از آسمانـ خالی شد
او ڪهـ دوست داشت بر تَلی از چوبهای بارانخورده بسوزانندش
در خاڪ آرامـ گرفت
مادرمـ بیصدا آشیانـ گرفت
بیصداتر از افتادنـ ِ یڪ برگ
آرامتر از واگویههای شبنمـ با برگهای ترد ِ بابونه
عاشقتر از بوسهی نسیمـ بر تن ِ زخمی ِ ڪاج ༉
برایغمِبیپایانِتو #ایعطرِحافظهام 🖤🍂
« سلامٌ لهَمٍّ یرفّعنی »
¹⁴0²/¹0/¹0
0¹:0¹
۱۷.۴k
۰۹ دی ۱۴۰۲