جرقه عشق پارت ۴۴
من:من با این مست نمیشم تا ده روز دیگم اگه بخورم بازم چیزیم نمیشه کوک:منم همینطوریم ولی شاید یکم مست شدم یه دفع صدا آهنگ اومد همه رفتن رقصیدن جنی:هی شما دوتا بیاید کوک:بریم من:بریم دستشو دراز کرد بعد خم شد(شبی این فرانسویا😐😂😂😂به من افتخار میدید مادمازل😐😂😂😂🤣) دستشو گرفتم و بعد رفتیم وسط خندم گرفت کوک:اینو تو یکی از فیلما یاد گرفتم بعد کمرمو گرفت با یه دستش یه آهنگ خارجی بود میدونستیم باید باهاش چجوری برقصیم با یه دست دیگ دستمو گرفت و منم یه دستمو گذاشتم رو شونش کوک:بلدی من:آره بعد شروع کردیم به رقصیدن خیلی حال میداد بعد جونگ کوک یه پامو گرفت بالا و منو خم کرد بعد کشیدم بالا دوباره ادامه دادیم که آخرای آهنگ بود همون موقع پامو گذاشتم پشت پاش و چرخیدم و خم شدم اونم دستش دور کمرم بود و یکم صورتامون به هم نزدیک بود بعد قشنگ وایسوندم کوک:عشقم خیلی خوب بودی من:توهم خوب بودیم
تویه رقص هی لبامون به هم نزدیک میشد ولی برخورد نمیکرد برگشتیم نگاه کردیم دیدیم همه دارن نگامون میکنن دهنشون باز جنی:واو بعد همه دست زدن من:خسته شدم کوک:منم رفتیم سمت میزمون بعد جونگ کوک رفت یه دستمال کاغذی برداشت و آورد دو تا برداشت صورتمو پاک میکرد منم گرفتم صورتشو عرقی که از کلش میریخت و پاک کردم اونو من:آخ کوک:خوبی من:یه دفع کمرم درد گرفت کوک:میخوای بریم خونه من:آره بریم کوک:باشه من:جنی ما داریم میریم جنی:کجا کوک:یکم خسته ایم و سوفیام کمرش درد میکنه چون خورده بود زمین جنی:آهان باشه من:هوم ما رفتیم جنی:باشه برو بای من:بای بعد رفتیم خونه کوک:عشقم میخوای بخوابی من:همینجوریشم داره چشمام بسته میشه کوک:بخواب من:باشه بعد خوابیدم که همون موقع خوابم برد
از زبون جونگ کوک
خوابش برده بود رسیدیم خونه پیاده شدم و سوفیا رو از تو ماشین آوردم بیرون زیر پاشو با کمرشو گرفتم و در ماشینو بستمو قفل کردم همون موقع لبامو گذاشتم رو لباش و لباش و مک زدم و خوردم بعد جدا شدم من:آخی واقعا احتیاج داشتم رفتیم تو خونه و بردمش گذاشتمش رو تخت و کفشاشم در آوردم لباسمو عوض کردم و رفتم پیشش خوابیدم تا فردا صبح صبح از خواب بیدار شدم سوفیا مثل یه پیشی کوچولو خوابیده بود دلم نیومد بیدارش کنم رفتم بیرون از اتاق و صبحونرو آماده کردم که شنیدم سوفیا صدام کرد سوفیا:جونگ کوک رفتم تو اتاق من:عشقم بیدار شدی صبح بخیر سوفیا:صبح توهم بخیر بعد لبامو گذاشتم رو لباش و یه مک کوچولو زدم بعد بلندش کردم بردمش تو دسشویی صورتشو شستم و مسواکم براش زدم بعد بردمش گذاشتم رو میزد سمت کابینت نشوندمش براش شیرموز ریختم و دادم بهش سوفیا:عاا شیرموز خوابش پریده بود شیرموز و از دستم گرفت و خورد منم برا خودمو خوردم بهش صبحونه میدادم
تویه رقص هی لبامون به هم نزدیک میشد ولی برخورد نمیکرد برگشتیم نگاه کردیم دیدیم همه دارن نگامون میکنن دهنشون باز جنی:واو بعد همه دست زدن من:خسته شدم کوک:منم رفتیم سمت میزمون بعد جونگ کوک رفت یه دستمال کاغذی برداشت و آورد دو تا برداشت صورتمو پاک میکرد منم گرفتم صورتشو عرقی که از کلش میریخت و پاک کردم اونو من:آخ کوک:خوبی من:یه دفع کمرم درد گرفت کوک:میخوای بریم خونه من:آره بریم کوک:باشه من:جنی ما داریم میریم جنی:کجا کوک:یکم خسته ایم و سوفیام کمرش درد میکنه چون خورده بود زمین جنی:آهان باشه من:هوم ما رفتیم جنی:باشه برو بای من:بای بعد رفتیم خونه کوک:عشقم میخوای بخوابی من:همینجوریشم داره چشمام بسته میشه کوک:بخواب من:باشه بعد خوابیدم که همون موقع خوابم برد
از زبون جونگ کوک
خوابش برده بود رسیدیم خونه پیاده شدم و سوفیا رو از تو ماشین آوردم بیرون زیر پاشو با کمرشو گرفتم و در ماشینو بستمو قفل کردم همون موقع لبامو گذاشتم رو لباش و لباش و مک زدم و خوردم بعد جدا شدم من:آخی واقعا احتیاج داشتم رفتیم تو خونه و بردمش گذاشتمش رو تخت و کفشاشم در آوردم لباسمو عوض کردم و رفتم پیشش خوابیدم تا فردا صبح صبح از خواب بیدار شدم سوفیا مثل یه پیشی کوچولو خوابیده بود دلم نیومد بیدارش کنم رفتم بیرون از اتاق و صبحونرو آماده کردم که شنیدم سوفیا صدام کرد سوفیا:جونگ کوک رفتم تو اتاق من:عشقم بیدار شدی صبح بخیر سوفیا:صبح توهم بخیر بعد لبامو گذاشتم رو لباش و یه مک کوچولو زدم بعد بلندش کردم بردمش تو دسشویی صورتشو شستم و مسواکم براش زدم بعد بردمش گذاشتم رو میزد سمت کابینت نشوندمش براش شیرموز ریختم و دادم بهش سوفیا:عاا شیرموز خوابش پریده بود شیرموز و از دستم گرفت و خورد منم برا خودمو خوردم بهش صبحونه میدادم
۲۱.۵k
۰۶ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.