خاطره

#خاطره
《 بسم الله الرحمن الرحیم 》
انقدر باصفا و خوش مجلس بود... تا خسته میشدیم می رفتیم پیشش خستگی مون دربره. قبل از این که باهاش بیشتر رفیق بشم، تو یکی از اردو های مشهد با بچه ها تیم شدیم... قرار بستیم که شب اردو رو بهم بریزیم... خیلی ها خواب بودن... بلند شدم و سر و صدا کردم... علی آقا اومد با صدای گرفته سرم داد زد که حق الناسه... از ترس رفتم یه حال دراز کشیدم خودمو به خواب زدم... یه دفعه یه دستی اومد بازوم رو گرفت روم رو برگردوندم دیدم علی آقا بود!!!... گفت بیا، با خودم... گفتم کارم تمومه... اخراج شدم!!! رفتم پیشش گفت گشنت نیست؟ میای بریم حرم؟ گفتم شما بگی میام... خلاصه اینقدر تو راه حرم غذا و خوردنی مهمون کرد که از دلم در آورد... می گفت خوشم میاد تو هم مثل من خوش خوراکی..... #به_روایت_از: آقای بیگلری

#شهید_علی_خلیلی #رهرو_شهید_علی_خلیلی #مدافع_ناموس #شهید_غیرت #شهید_امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
@shahidalikhalili128
دیدگاه ها (۲)

😑 به پیجم سر نزنی معلومه حالت خیلی خرابه....دکتر که چه عرض ک...

🔰 #متن_کامل_شعر🔺 روایت میثم مطیعی از #فتنه_۹۸میهن من! باز ...

فراموش نکنیم شفافیت باعث کاهش قانون گریزی ها و جرم ها میشه ک...

#بسیج #خودکفایی #فضای_مجازی

وقتی که دوستش داشتی اما... پارت 3

#پارت۳ رمان اگه طُ نباشی یکی دیگه منم لباسا رو پوشیدم و یه آ...

ویو ا/تبا آلارم کوفتی از خواب بیدار شدم رفتمwsکار های لازم ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط