عاشقانه
غنچه از لب وا کن و یک خنده از شادی بگو
باز هم شیرین شو و از عشق فرهادی بگو
بال بگشا از قفس، بیرون بیا تیهوی من
روی دست بادها از شوق آزادی بگو
بوی نانِ تازه و عطر گل یاس و غزل
بامن از مهر وصفای اهل آبادی بگو
ای حنای عشق تو بر دستهای زندگی
باعروس دل کمی از مِهر دامادی بگو
من دلم پر می زند تا حبس آغوشت شوم
کم به گوش من از این زنجیر فولادی بگو
قصه ی بیگانگی درخانه غوغا میکند
خویش من باش ای پسر از حس اولادی بگو
آتشی ازجنس غم بر روی قلیان دل است
کوزه ی پر دود از میراث اجدادی بگو
باز هم شیرین شو و از عشق فرهادی بگو
بال بگشا از قفس، بیرون بیا تیهوی من
روی دست بادها از شوق آزادی بگو
بوی نانِ تازه و عطر گل یاس و غزل
بامن از مهر وصفای اهل آبادی بگو
ای حنای عشق تو بر دستهای زندگی
باعروس دل کمی از مِهر دامادی بگو
من دلم پر می زند تا حبس آغوشت شوم
کم به گوش من از این زنجیر فولادی بگو
قصه ی بیگانگی درخانه غوغا میکند
خویش من باش ای پسر از حس اولادی بگو
آتشی ازجنس غم بر روی قلیان دل است
کوزه ی پر دود از میراث اجدادی بگو
۱۴.۷k
۰۴ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.