دوپارتی تهیونگـــ
دوپارتی تهیونگـــ
صدای جیغ هیجان زده ی دختر کل فضا رو پر کرد...گل رو روز میز گذاشت و تو بغل تهیونگ پرید و دستش رو دور گردنش و پاهاشو دور کمرش حلقه کرد...تهیونگ برای اینکه ا/ت نیفته دستاش رو زیر روناش گذاشت و اونو بالاتر کشید.
+ تهههه تو این اینکارا رو فقط برای من کردییی؟
تهیونگ بوسه ای روی بینیه دخترکش گذاشت.
_ اره!...مگه من تو آسمونم چنتا ماه دارم؟...تو مهم ترین فرد زندگیم شدی...تازه اینا برات خیلی کمه...بیشتر از اینا حقته پرنسس من!
دختر به پسر نگاه کرد...چیزی که تو ذهنش اومد رو عملی کرد...لباش رو با اشتیاق روی لبای داغ تهیونگ کوبوند...طول نکشید که هردو خیلی عاشقانه همدیگه رو ببوسن.
خیلی ها اون شب اون آتیش بازی رو دیدین ولی کسی نفهمید برای چی بود...مطمئنا اگه میفهمیدن دلیل این آتیش بازی چی بود خودشون رو به اون رستوران میرسوندن تا اون صحنه ی عاشقانه رو از دست ندن...ولی خب این خواسته ی تهیونگ بود که کسی مزاحمشون نشه تا اونا با آرامش به کارشون برسن...به هر حال همه اونشب خوشحال شدن...خیلیا به خاطر آتیش بازی...دو نفر هم به خاطر اتفاقی که بینشون افتاد!
خب عزیزان اینم درخواستی یه بزرگواری بود...ازش عذر میخوام که دیر شد...حالا بخشید که بخشید...نبخشید هم...به یه ورم من عذر خواهیم رو کردم 🗿🚬
صدای جیغ هیجان زده ی دختر کل فضا رو پر کرد...گل رو روز میز گذاشت و تو بغل تهیونگ پرید و دستش رو دور گردنش و پاهاشو دور کمرش حلقه کرد...تهیونگ برای اینکه ا/ت نیفته دستاش رو زیر روناش گذاشت و اونو بالاتر کشید.
+ تهههه تو این اینکارا رو فقط برای من کردییی؟
تهیونگ بوسه ای روی بینیه دخترکش گذاشت.
_ اره!...مگه من تو آسمونم چنتا ماه دارم؟...تو مهم ترین فرد زندگیم شدی...تازه اینا برات خیلی کمه...بیشتر از اینا حقته پرنسس من!
دختر به پسر نگاه کرد...چیزی که تو ذهنش اومد رو عملی کرد...لباش رو با اشتیاق روی لبای داغ تهیونگ کوبوند...طول نکشید که هردو خیلی عاشقانه همدیگه رو ببوسن.
خیلی ها اون شب اون آتیش بازی رو دیدین ولی کسی نفهمید برای چی بود...مطمئنا اگه میفهمیدن دلیل این آتیش بازی چی بود خودشون رو به اون رستوران میرسوندن تا اون صحنه ی عاشقانه رو از دست ندن...ولی خب این خواسته ی تهیونگ بود که کسی مزاحمشون نشه تا اونا با آرامش به کارشون برسن...به هر حال همه اونشب خوشحال شدن...خیلیا به خاطر آتیش بازی...دو نفر هم به خاطر اتفاقی که بینشون افتاد!
خب عزیزان اینم درخواستی یه بزرگواری بود...ازش عذر میخوام که دیر شد...حالا بخشید که بخشید...نبخشید هم...به یه ورم من عذر خواهیم رو کردم 🗿🚬
۲۲.۹k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.