عاشقانه
میشود زخم مرا با بوسه درمانش کنی
خانه ی تنهایی ام را باز ویرانش کنی
آسمان بخت من را ابر نازایی گرفت
این کویر تشنه را مشتاق بارانش کنی
مومنی بودم ولیکن عشق گمراهم نمود
کافری را با نگاهت غرق ایمانش کنی
شب به شب ارگ بمم روی گسل میلرزم و
تا که بیتی را نثار شهر کرمانش کنی
ناامیدی در غزلهایم مرا دیوانه کرد
میشود شادی من را بیت پایانش کنی
خانه ی تنهایی ام را باز ویرانش کنی
آسمان بخت من را ابر نازایی گرفت
این کویر تشنه را مشتاق بارانش کنی
مومنی بودم ولیکن عشق گمراهم نمود
کافری را با نگاهت غرق ایمانش کنی
شب به شب ارگ بمم روی گسل میلرزم و
تا که بیتی را نثار شهر کرمانش کنی
ناامیدی در غزلهایم مرا دیوانه کرد
میشود شادی من را بیت پایانش کنی
۱۲.۲k
۲۸ مرداد ۱۴۰۱