*شیرین*
*شیرین*
گناه نگاه
.............
از ماشین پیاده شدم ودوویدم وزنگ خونه مریم اینا رو زدم که در باز شد ومریم اومد بیرون همدیگرو بغل کردیم
- وایی مریم چه خوشتیپ کردی
- حسودیت میشه
- برو بابا بهت رو دادم پر رو شدی
هر دوبا خنده رفتیم کنار ماشین در برای مریم باز کردم تا نشست بعدم خودم نشستم
مریم : سلام خوبین آقا محمود
محمود : مرسی شما خوبید
مریم : رسیدن بخیر
محمود : مرسی تشکر لطف دارین
مریم : نمی دونید شیرین چقدر چشم انتظارتون بود
محمود نگام کرد وگفت : عشق منه خانم کوچلو من بخاطر اون زودتر اومدم .خوب خانم ها بریم کجا
- خرید
محمود با خنده: اینو که می دونم
برگشتم به مریم نگاه کردم وگفتم نظرت در مورد پاساژ همیشگی چیه؟
مریم : عالیه ...ولی مگه نفس نمیاد
- چرا با ایلیا میاد رستوران از رو تاب افتاده سرش شکسته .
*********
*نفس*
با صدای در سرمو بلند کردم ایلیا بود
- خوبی
- خوبم
- پاشو لباس بپوش بریم بیمارستان یه سروم دیگه بزن
- ولی من خوبم
- پاشو نفس
- قرار بود حرف بزنی
- حرفم می زنیم
- باشه تا لباس بپوشم میام
- تو ماشین منتظرم با احتیاط بیا لباس گرم بپوش بارونه چتر یادت نره
- باشه بابا بزرگ
با رفتن ایلیا سریع یع جین یخی زیر لباسم پوشیدم وپالتوم رو بوت های مشکیم پوشیدم یه شال مشکی تو آینه خودم نگاه کردم بد جور رنگم پریده بود یکم رژ گونه زدم ویه رژ رنگ لب چترم رو برداشتم واومدم بیرون نسیم با دیدنم گفت : کجا میری این موقع شب
- دکتر
- مگه تو خونه نیست یا این کمه
- تو مشکلت چیه ؟
اخم کرد وگفت : با کی میری؟
- با آقای دکتر
دیگه نموندم چتر باز کردم وبا احتیاط رفتم طرف ماشین ایلیا چتر بستم ونشستم
- چقدر گرمه تو ماشین خوابم گرفت
لبخندزد ونگام کرد
- میخوای بخواب
- جدی میگی
با صدا خندید وگفت: دیونه
آدم تو این هوا می بینی دلش یه چیزی میخواد
- چی
- اوومممممم بستنی
جوابش لبخند همیشگی بود گوشیش برداشت و نگاهی انداخت یه چیزی نوشت وگذاشت سر جاش صدای موسیقی که خیلی ملایم بود زیاد کرد چه بارونی می بارید
- خیلی قشنگه
چشام بستم صدای زیبای موسیقی سنتی ایلیا عاشق موسیقی سنتی بودبا صدای گوشیش چشام باز کردم یه نگاه انداخت به گوشی گذاشت سر جاش
- گشنت نیست
- چرا خیلی
- پس بریم شام
- مگه قرار نیست بریم بیمارستان
- اونم میریم اول شام چون خودمم خیلی گشنمه
جلو یه رستوران پارک کرد زود پیاده شد وبرام چتر باز کرد
- وای چه سرده
با هم دیگه وارد سالن ورودی رستوران شدیم چتردادیم نگهبان
- هوای داخل دم داره پالتوت در بیار
- نه خوبه
وارد سالن بزرگ رستوران شدیم
- چه خوشگله اینجا
همینجوری با ایلیا راه میرفتم که باصداش برگشتم واز دیدن شیرین ومریم و یه پسر که کنار شیرین بود تعجب کردم ولی حدس می زدم کیه با دخترا دست دادم شیرینم با لبخند خاص خودش گفت دایی محمودم دایی جان نفس که می شناسی
محمود : از وقتی کوچلو بودید تا الان ندیدم .خوبی ایلیا
هر دوهمدیگرو بغل کردن و ماهم نشستیم
ایلیا : چقدر عوض شدی محمود
- ولی تو اصلا عوض نشدی فقط قیافه ات مردونه تر شده نیما نیومد
- والا ما قرار بود بریم بیمارستان سر از اینجا در آوردیم
شیرین : وای عزیزم حالت بهترشده...
گناه نگاه
.............
از ماشین پیاده شدم ودوویدم وزنگ خونه مریم اینا رو زدم که در باز شد ومریم اومد بیرون همدیگرو بغل کردیم
- وایی مریم چه خوشتیپ کردی
- حسودیت میشه
- برو بابا بهت رو دادم پر رو شدی
هر دوبا خنده رفتیم کنار ماشین در برای مریم باز کردم تا نشست بعدم خودم نشستم
مریم : سلام خوبین آقا محمود
محمود : مرسی شما خوبید
مریم : رسیدن بخیر
محمود : مرسی تشکر لطف دارین
مریم : نمی دونید شیرین چقدر چشم انتظارتون بود
محمود نگام کرد وگفت : عشق منه خانم کوچلو من بخاطر اون زودتر اومدم .خوب خانم ها بریم کجا
- خرید
محمود با خنده: اینو که می دونم
برگشتم به مریم نگاه کردم وگفتم نظرت در مورد پاساژ همیشگی چیه؟
مریم : عالیه ...ولی مگه نفس نمیاد
- چرا با ایلیا میاد رستوران از رو تاب افتاده سرش شکسته .
*********
*نفس*
با صدای در سرمو بلند کردم ایلیا بود
- خوبی
- خوبم
- پاشو لباس بپوش بریم بیمارستان یه سروم دیگه بزن
- ولی من خوبم
- پاشو نفس
- قرار بود حرف بزنی
- حرفم می زنیم
- باشه تا لباس بپوشم میام
- تو ماشین منتظرم با احتیاط بیا لباس گرم بپوش بارونه چتر یادت نره
- باشه بابا بزرگ
با رفتن ایلیا سریع یع جین یخی زیر لباسم پوشیدم وپالتوم رو بوت های مشکیم پوشیدم یه شال مشکی تو آینه خودم نگاه کردم بد جور رنگم پریده بود یکم رژ گونه زدم ویه رژ رنگ لب چترم رو برداشتم واومدم بیرون نسیم با دیدنم گفت : کجا میری این موقع شب
- دکتر
- مگه تو خونه نیست یا این کمه
- تو مشکلت چیه ؟
اخم کرد وگفت : با کی میری؟
- با آقای دکتر
دیگه نموندم چتر باز کردم وبا احتیاط رفتم طرف ماشین ایلیا چتر بستم ونشستم
- چقدر گرمه تو ماشین خوابم گرفت
لبخندزد ونگام کرد
- میخوای بخواب
- جدی میگی
با صدا خندید وگفت: دیونه
آدم تو این هوا می بینی دلش یه چیزی میخواد
- چی
- اوومممممم بستنی
جوابش لبخند همیشگی بود گوشیش برداشت و نگاهی انداخت یه چیزی نوشت وگذاشت سر جاش صدای موسیقی که خیلی ملایم بود زیاد کرد چه بارونی می بارید
- خیلی قشنگه
چشام بستم صدای زیبای موسیقی سنتی ایلیا عاشق موسیقی سنتی بودبا صدای گوشیش چشام باز کردم یه نگاه انداخت به گوشی گذاشت سر جاش
- گشنت نیست
- چرا خیلی
- پس بریم شام
- مگه قرار نیست بریم بیمارستان
- اونم میریم اول شام چون خودمم خیلی گشنمه
جلو یه رستوران پارک کرد زود پیاده شد وبرام چتر باز کرد
- وای چه سرده
با هم دیگه وارد سالن ورودی رستوران شدیم چتردادیم نگهبان
- هوای داخل دم داره پالتوت در بیار
- نه خوبه
وارد سالن بزرگ رستوران شدیم
- چه خوشگله اینجا
همینجوری با ایلیا راه میرفتم که باصداش برگشتم واز دیدن شیرین ومریم و یه پسر که کنار شیرین بود تعجب کردم ولی حدس می زدم کیه با دخترا دست دادم شیرینم با لبخند خاص خودش گفت دایی محمودم دایی جان نفس که می شناسی
محمود : از وقتی کوچلو بودید تا الان ندیدم .خوبی ایلیا
هر دوهمدیگرو بغل کردن و ماهم نشستیم
ایلیا : چقدر عوض شدی محمود
- ولی تو اصلا عوض نشدی فقط قیافه ات مردونه تر شده نیما نیومد
- والا ما قرار بود بریم بیمارستان سر از اینجا در آوردیم
شیرین : وای عزیزم حالت بهترشده...
۸.۱k
۲۱ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.