شاهنامه نبرددوازده رخ ۷۴
#شاهنامه #نبرددوازده_رخ #۷۴
در آنسو ، شکست جنگ پیشین سپاهیان توران را در اردوگاه تورانیان در سوگ بود . پیران سران لشکر را چون رمه خسته از گرگ دید . پس آنان را فرا خوانده و گفت :« ای رزم آورانی چرا اکنون با یک شکست ، کامتان تلخ شده و دست از جنگ کشیده اید ؟ . من با گودرز پیمان کرده ام که لشکر آسوده بماند و ما سران ، یک به یک و رخ به رخ بجنگیم . اگر گودرز پیمان شکست و همگروه به جنگ آمد ، ما نیز بر آنها می تازیم و نابودشان می کنیم .چون در سپیده دم برآمد ، نامداران توران آماده رفتن به رزمگاه شدند . پیران نیز دو برادر خود لهاک و فرشیدورد را به نگهبانی لشکر گماشت و به آنان سفارش کرد :« اگر بخت را دگرگونه دیدید هرگز بسوی میدان نیائید و به توران بشتابید »
چون پیران گودرز را دید به او گفت :« ای پهلوان خردمند! چراخون بی گناهان را بر زمین می ریزی . اگر دلت پر از کینه است ، بگذار این ، نبرد تنها بین من و تو باشد و پیمان کنیم هر یک از ما که پیروز شد با سپاه دیگری پیکار نکند .» گودرز پس از آفرین کردگار پاسخ داد :« ای نامور! مگر افراسیاب از کشتار ایرانیان چه سود برد ؟ درخواست من از یزدان همیشه آن بوده که تو به جنگم آئی ،اکنون از سپاهت هم نبرد دلیران را نامزد کن همنبرد رخ به رخ کنند .» آنگاه پیران از سپاهیان خود ده سواررا برگزید
برای هر سوار از توران ، یک دلاور از ایران نامزد شد و بنا نهادند که گیو با گروی زره ، کشنده سیاوش ، هم نبرد شود و فریبرز با گلباد ، رهام با آرمان و گرازه با سیامک ، گرگین کارآزموده با اندریمان و بیژن با روئین ، زنگه شاوران با اوخاست ، برته با کهرم ، فروهل به زنگله، هجیر به سپهرم و گودرز با پیران زورآزمائی نمایند . رزمگاه را نیز دور از دو سپاه ، میان دو کوه برگزیدند . یکی رو بسوی سپاه ایران و دیگری بسوی لشکر توران بنا نهادند از دلیران هر که پیروز شد و حریف را از پای درآورد ، درفشش را به نشان پیروزی در بالای کوه برافرازد دلیران توران که از جنگ با کوه نیز روی نمی تافتند ، اکنون با دستای فرومانده و اسبانی که گوئی پایشان بسته بود ، به دام بلا آمدند
در آنسو ، شکست جنگ پیشین سپاهیان توران را در اردوگاه تورانیان در سوگ بود . پیران سران لشکر را چون رمه خسته از گرگ دید . پس آنان را فرا خوانده و گفت :« ای رزم آورانی چرا اکنون با یک شکست ، کامتان تلخ شده و دست از جنگ کشیده اید ؟ . من با گودرز پیمان کرده ام که لشکر آسوده بماند و ما سران ، یک به یک و رخ به رخ بجنگیم . اگر گودرز پیمان شکست و همگروه به جنگ آمد ، ما نیز بر آنها می تازیم و نابودشان می کنیم .چون در سپیده دم برآمد ، نامداران توران آماده رفتن به رزمگاه شدند . پیران نیز دو برادر خود لهاک و فرشیدورد را به نگهبانی لشکر گماشت و به آنان سفارش کرد :« اگر بخت را دگرگونه دیدید هرگز بسوی میدان نیائید و به توران بشتابید »
چون پیران گودرز را دید به او گفت :« ای پهلوان خردمند! چراخون بی گناهان را بر زمین می ریزی . اگر دلت پر از کینه است ، بگذار این ، نبرد تنها بین من و تو باشد و پیمان کنیم هر یک از ما که پیروز شد با سپاه دیگری پیکار نکند .» گودرز پس از آفرین کردگار پاسخ داد :« ای نامور! مگر افراسیاب از کشتار ایرانیان چه سود برد ؟ درخواست من از یزدان همیشه آن بوده که تو به جنگم آئی ،اکنون از سپاهت هم نبرد دلیران را نامزد کن همنبرد رخ به رخ کنند .» آنگاه پیران از سپاهیان خود ده سواررا برگزید
برای هر سوار از توران ، یک دلاور از ایران نامزد شد و بنا نهادند که گیو با گروی زره ، کشنده سیاوش ، هم نبرد شود و فریبرز با گلباد ، رهام با آرمان و گرازه با سیامک ، گرگین کارآزموده با اندریمان و بیژن با روئین ، زنگه شاوران با اوخاست ، برته با کهرم ، فروهل به زنگله، هجیر به سپهرم و گودرز با پیران زورآزمائی نمایند . رزمگاه را نیز دور از دو سپاه ، میان دو کوه برگزیدند . یکی رو بسوی سپاه ایران و دیگری بسوی لشکر توران بنا نهادند از دلیران هر که پیروز شد و حریف را از پای درآورد ، درفشش را به نشان پیروزی در بالای کوه برافرازد دلیران توران که از جنگ با کوه نیز روی نمی تافتند ، اکنون با دستای فرومانده و اسبانی که گوئی پایشان بسته بود ، به دام بلا آمدند
۲۱.۲k
۲۰ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.