A lovely design p2
Part 2
؟؟؟؟ : ما از طرف کمپانی بیگ هیت تماس میگیریم ما ازتون درخواست داریم که برای طراحی لباس کنسرت بوسان بی تی اس اقدام کنید .
(ویو ا.ت)
وقتی اینو گفت غذای وری دلیشزم پرید تو گلوم ( ای بابا دوباره شروع شد 🙄)
واااااااااای پششششششششمممممااااااااااااااااممممممم (ا.ت آرمی بود )
ا.ت : اهم بله چشم حتما ولی کی خدمت برسم
بیگ هیت : امروز ساعت ۸ لطفا دم در کمپانی باشید
بالاخره به آرزوم رسیدم حالا چییییییییییکار کنمممم ؟ وااااااایییییییییییییییییییییییییییی چی بپوشم ؟😱 خب ا.ت آروم باش . آروممممممممم . هافففففففف هوفففففففف هاففففففففف هوففففففففففف (مثلا نفس عمیییییییق '-' ) رفتم یه دوش ۲۵ دقیقه ای گرفتم و رفتم خرید تا یه لباس مناسب برای دیدار اول بخرم . وقتی رسیدم عمارت ساعت ۵ بود (بلهههههه چی فکر کردید؟ ایشون مایه داره ) یه کت زیبا که توی تن من زیباتر میشود ( خدایا حس میکنم گِل غرور اینو زیادی ریختی 🙄) رو پوشیدم و با bmw ام به لوکیشن رفتم .ا.ت : اهم سلام
منشی : سلام بله بفرمایید .
ا.ت : اومدم برای طراحی لباس درخواست داده بودید .
منشی : اوه بله برید طبقه ی سوم اتاق ۶ پی دی نیم منتظرتونه .
ا.ت : آه بله حتما متشکرم .
منشی : خواهش میکنم .
(ویو ا.ت )
رفتم و تو طبقه سوم دنبال اتاق ۶ گشتم . اَی به خشکی شانس اینجا دراش شماره ندارههههه. حالا چیکار کنم ؟ جهنم الضرر میرم همه رو باز میکنم ؛ اتاق اولی و دومی و سومی خالی بودن . رفتن در اتاق چهارمی رو باز کنم که صدای آهنگ از ته راهرو اومد ؛ منم که خدا فضول ها بودم رفتم ته راهرو و دیدم که بایسم داره میرقصهههههه !!!!!!! خدایا چرا وقتی چشمش به دوربین هم نیست جذابههههه ؟؟؟!!!!! وایییی خدایاااااا !!!!!!!
خب متاسفانه ادامه اش جا نمیشه پس تو کامنتا برید ادامه رو بخونید♡♡
؟؟؟؟ : ما از طرف کمپانی بیگ هیت تماس میگیریم ما ازتون درخواست داریم که برای طراحی لباس کنسرت بوسان بی تی اس اقدام کنید .
(ویو ا.ت)
وقتی اینو گفت غذای وری دلیشزم پرید تو گلوم ( ای بابا دوباره شروع شد 🙄)
واااااااااای پششششششششمممممااااااااااااااااممممممم (ا.ت آرمی بود )
ا.ت : اهم بله چشم حتما ولی کی خدمت برسم
بیگ هیت : امروز ساعت ۸ لطفا دم در کمپانی باشید
بالاخره به آرزوم رسیدم حالا چییییییییییکار کنمممم ؟ وااااااایییییییییییییییییییییییییییی چی بپوشم ؟😱 خب ا.ت آروم باش . آروممممممممم . هافففففففف هوفففففففف هاففففففففف هوففففففففففف (مثلا نفس عمیییییییق '-' ) رفتم یه دوش ۲۵ دقیقه ای گرفتم و رفتم خرید تا یه لباس مناسب برای دیدار اول بخرم . وقتی رسیدم عمارت ساعت ۵ بود (بلهههههه چی فکر کردید؟ ایشون مایه داره ) یه کت زیبا که توی تن من زیباتر میشود ( خدایا حس میکنم گِل غرور اینو زیادی ریختی 🙄) رو پوشیدم و با bmw ام به لوکیشن رفتم .ا.ت : اهم سلام
منشی : سلام بله بفرمایید .
ا.ت : اومدم برای طراحی لباس درخواست داده بودید .
منشی : اوه بله برید طبقه ی سوم اتاق ۶ پی دی نیم منتظرتونه .
ا.ت : آه بله حتما متشکرم .
منشی : خواهش میکنم .
(ویو ا.ت )
رفتم و تو طبقه سوم دنبال اتاق ۶ گشتم . اَی به خشکی شانس اینجا دراش شماره ندارههههه. حالا چیکار کنم ؟ جهنم الضرر میرم همه رو باز میکنم ؛ اتاق اولی و دومی و سومی خالی بودن . رفتن در اتاق چهارمی رو باز کنم که صدای آهنگ از ته راهرو اومد ؛ منم که خدا فضول ها بودم رفتم ته راهرو و دیدم که بایسم داره میرقصهههههه !!!!!!! خدایا چرا وقتی چشمش به دوربین هم نیست جذابههههه ؟؟؟!!!!! وایییی خدایاااااا !!!!!!!
خب متاسفانه ادامه اش جا نمیشه پس تو کامنتا برید ادامه رو بخونید♡♡
۸.۸k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.