عاشقانه
آمدو با طعنه غرقِ افترایم کرد و رفت
متهم بر صدهزار و یک خطایم کردورفت
تازه با تنهایی ام خو کرده بودم ناگهان
یک صدای آشنا از خود جدایم کردورفت
غرقِ دریای خودم بودم که از راه آمد و
در میانِ کشتیِ غم ناخدایم کرد و رفت
مثل دردی رخنه دراعماقِ قلبم کرده بود
با نگاهِ نافذش قصدِ شفایم کرد و رفت
تاکه دل دادم به چشمانش نگاهش را گرفت
همدمِ یک بغضِ بیچون و چرایم کردورفت
آنکه جز رویای وصلش در سرم چیزی نبود
با عذاب و درد هجران مبتلایم کردورفت
متهم بر صدهزار و یک خطایم کردورفت
تازه با تنهایی ام خو کرده بودم ناگهان
یک صدای آشنا از خود جدایم کردورفت
غرقِ دریای خودم بودم که از راه آمد و
در میانِ کشتیِ غم ناخدایم کرد و رفت
مثل دردی رخنه دراعماقِ قلبم کرده بود
با نگاهِ نافذش قصدِ شفایم کرد و رفت
تاکه دل دادم به چشمانش نگاهش را گرفت
همدمِ یک بغضِ بیچون و چرایم کردورفت
آنکه جز رویای وصلش در سرم چیزی نبود
با عذاب و درد هجران مبتلایم کردورفت
۱۰.۹k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.