یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان ارتش
پارت هشتادو دو
ملکا:عشقم داری چیکار میکنی
هاکان:با من بس نکن دو روز نذاشتن من تورو ببوسم یا قشنگ بغلت کنم
دکمه های باز کرد لباسشو در آورد
دراز کشید روم
و گردنمو محکم میبوسید
ملکا:هاکان آروم باشه درو میگیره گردنم
هاکان:میخوام دندون بگیدم گرنتو
ملکا:ن.....اخخخخ
محکم گردنمو دندون گرفت
ملکا:وای دردم گرفت هاکان
دستاشو دور کمرم حلقه کرد دستشو برد بالا آروم زیپ لباسمو باز کرد
لباشو آروم گذاشت روی لبام و شروع کرد به بوسیدن لبام
با هم دیگه رفتیم زیر پتو
صبح>>
هاکان:عشقم پاشو عشقم برات صبحانه آوردم پاشو
چشمامو باز کردم
ملکا:چرا صبحانه رو اینجا اوردی خودم میومدم پایین صبحانه میخوردیم
هاکان:نه عشقم همینجا بشین تو نمیتونی پاشی
ملکا:وا چرا
از تخت اومدم بیرون خواستم راه برم
ملکا:آخ کمرم
هاکان:عشقم بهت که گفتم بشین همینجا صبحانه بخور
داشتم صبحانه میخوردم
ملکا:آماده شدی میخوای کجا بری
هاکان:میرم پادگان
رمان ارتش
پارت هشتادو دو
ملکا:عشقم داری چیکار میکنی
هاکان:با من بس نکن دو روز نذاشتن من تورو ببوسم یا قشنگ بغلت کنم
دکمه های باز کرد لباسشو در آورد
دراز کشید روم
و گردنمو محکم میبوسید
ملکا:هاکان آروم باشه درو میگیره گردنم
هاکان:میخوام دندون بگیدم گرنتو
ملکا:ن.....اخخخخ
محکم گردنمو دندون گرفت
ملکا:وای دردم گرفت هاکان
دستاشو دور کمرم حلقه کرد دستشو برد بالا آروم زیپ لباسمو باز کرد
لباشو آروم گذاشت روی لبام و شروع کرد به بوسیدن لبام
با هم دیگه رفتیم زیر پتو
صبح>>
هاکان:عشقم پاشو عشقم برات صبحانه آوردم پاشو
چشمامو باز کردم
ملکا:چرا صبحانه رو اینجا اوردی خودم میومدم پایین صبحانه میخوردیم
هاکان:نه عشقم همینجا بشین تو نمیتونی پاشی
ملکا:وا چرا
از تخت اومدم بیرون خواستم راه برم
ملکا:آخ کمرم
هاکان:عشقم بهت که گفتم بشین همینجا صبحانه بخور
داشتم صبحانه میخوردم
ملکا:آماده شدی میخوای کجا بری
هاکان:میرم پادگان
۱۳.۵k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.