bad girl p: 88
کوک و سومی داشتن همو میبوسیدن که کوک محکم سومی رو هل داد سومی افتاد زمین
کوک: چه غلطی داری میکنی تو(عصبی)
سومی منو دید کوکم رد نگاه سومی رو گرف رسید به منی که داشتم با تعجب نگاشون میکردم
کوک: عشقم ببین اونجوری که تو فک میکنی نیس
بدون توجه به درد پام رفتم سمت سومی
که رو زمین افتاده بود بادستم صورتشو گرفتم
هانا: تا کی میخوای به هرزه بازیات ادامه بدی که کوکو عاشق خودت کنی؟ ها؟(حرص) اینو بدون اونی که از بچگی با کوک دوس بوده کسی که کوک دوسش داره و زنشه منم پس دس ازین کارات بردار وگرنه بد حالیت میکنم(نیشخند)
صورتشو با حرص انداخدم اونور
برگشتم سمته کوک بدون توجه بش با اینکه پام درد میکرد و بزور راه میرفتم رفتم سمت پله ها خواستم از پله ها برم بالا که احساس کردم رو هوام اره کوک بغلم کرده بود
هانا:بزارم زمین خودم میتونم برم
کوک: بزور راه میری عمرا بزارمت زمین
هانا: برو اون سومی جونت رواز رو زمین جمع کن
وقتی رسیدیم دم در اتاق درو باز کرد رفتیم داخل بعدم درو با پاش بست منو گذاش رو تخت نشس جلو پام
کوک: عشقم باور کن من نمیخواستم ببوسمش اون منو بزور بوسید
زل زدم تو چشاش
هانا:باشه
کوک: چی باشه
هانا: فهمیدم تو نبوسیدیش
کوک: واقعا؟
هانا: میدونم وقتی دروغ میگی چجوری میشی چشات مضطرب میشن با لکنت حرف میزنی ولی الان نه چشات مضطرب شدن نه لکنت گرفتی
کوک: خوبه خوب میشناسیم وگرنه بدبخت میشدم، حالام بیا بغلم(کیوت، مظلوم)
هانا: خوب نقطه ضعفمو میدونی
محکم بغلش کردم
کوک: نقطه ضعفت اینه که من خودمو اونجوری کیوت و مظلوم کنم نه؟(خنده)
هانا:اره اونجوری خیلی خواستنی میشی
کوک: من همیشع خواستنیم
از بغلش اومدم بیرون
هانا: یبار دیگه بزاری اون دختره حرومزاده خیارشور نزدیکت بشه جفتتونو میکشم
کوک: تقصیر من نبود داشتم دنبال اون پماده میگشتم اومدم پیشم ی ساعت داش میگف بیا با من من بهتر از هانا داشتیم بحث میکردیم بعدشم خودت میدونی
هانا: حیف نیس بخاطر پام نرم داغونش کنم
کوک: میدونی وقتی حسودی میکنی خواستنی تر از قبل میشی پرنسس جئون
هانا: ب قول خودت من همیشه خواستنیم
کوک: اون که صدرصد، ولی از الان ب بعد بت میگم پرنسس جئون
هانا: پرنسس جئون؟
کوک: ارع نیلی بت میاد
یدفعه پاشد رف سمت دست شویی منم پمادو برداشتم زدم به مچ پام بعدم دراز کشیدم رو تخت مطمئن بودم سومی یکاری میکنه و انجامم داد عوضی
مطمئن بودم کوک همچین کاری نمیکنه فقط خواستم یکم اذیتش کنم ولی جوری کیوت و مظلوم شده بود دلم نیومد
وقتی اومد بیرون گفتم
هانا: انقد فشار اوورده بود بت
کوک: ها؟ ن بابا رفتم لبامو شستم
اومد دراز کشید کنارم دستشو دور کمرم حلقه کرد
کوک: دختره عوضی کاری کرد قسمی که خورده بودم به چ......
نزاشتم حرفشو کامل بزنه دستمو انداختم دور گردنش بوسیدمش بعد چن دقیقه نفس کم اووردم ازش جدا شدم
کوک: چرا انقد خوشمزه ای
هانا: نمیدونم، خوابم میاد بیا بخوابیم
کوک: باشه
کوک: چه غلطی داری میکنی تو(عصبی)
سومی منو دید کوکم رد نگاه سومی رو گرف رسید به منی که داشتم با تعجب نگاشون میکردم
کوک: عشقم ببین اونجوری که تو فک میکنی نیس
بدون توجه به درد پام رفتم سمت سومی
که رو زمین افتاده بود بادستم صورتشو گرفتم
هانا: تا کی میخوای به هرزه بازیات ادامه بدی که کوکو عاشق خودت کنی؟ ها؟(حرص) اینو بدون اونی که از بچگی با کوک دوس بوده کسی که کوک دوسش داره و زنشه منم پس دس ازین کارات بردار وگرنه بد حالیت میکنم(نیشخند)
صورتشو با حرص انداخدم اونور
برگشتم سمته کوک بدون توجه بش با اینکه پام درد میکرد و بزور راه میرفتم رفتم سمت پله ها خواستم از پله ها برم بالا که احساس کردم رو هوام اره کوک بغلم کرده بود
هانا:بزارم زمین خودم میتونم برم
کوک: بزور راه میری عمرا بزارمت زمین
هانا: برو اون سومی جونت رواز رو زمین جمع کن
وقتی رسیدیم دم در اتاق درو باز کرد رفتیم داخل بعدم درو با پاش بست منو گذاش رو تخت نشس جلو پام
کوک: عشقم باور کن من نمیخواستم ببوسمش اون منو بزور بوسید
زل زدم تو چشاش
هانا:باشه
کوک: چی باشه
هانا: فهمیدم تو نبوسیدیش
کوک: واقعا؟
هانا: میدونم وقتی دروغ میگی چجوری میشی چشات مضطرب میشن با لکنت حرف میزنی ولی الان نه چشات مضطرب شدن نه لکنت گرفتی
کوک: خوبه خوب میشناسیم وگرنه بدبخت میشدم، حالام بیا بغلم(کیوت، مظلوم)
هانا: خوب نقطه ضعفمو میدونی
محکم بغلش کردم
کوک: نقطه ضعفت اینه که من خودمو اونجوری کیوت و مظلوم کنم نه؟(خنده)
هانا:اره اونجوری خیلی خواستنی میشی
کوک: من همیشع خواستنیم
از بغلش اومدم بیرون
هانا: یبار دیگه بزاری اون دختره حرومزاده خیارشور نزدیکت بشه جفتتونو میکشم
کوک: تقصیر من نبود داشتم دنبال اون پماده میگشتم اومدم پیشم ی ساعت داش میگف بیا با من من بهتر از هانا داشتیم بحث میکردیم بعدشم خودت میدونی
هانا: حیف نیس بخاطر پام نرم داغونش کنم
کوک: میدونی وقتی حسودی میکنی خواستنی تر از قبل میشی پرنسس جئون
هانا: ب قول خودت من همیشه خواستنیم
کوک: اون که صدرصد، ولی از الان ب بعد بت میگم پرنسس جئون
هانا: پرنسس جئون؟
کوک: ارع نیلی بت میاد
یدفعه پاشد رف سمت دست شویی منم پمادو برداشتم زدم به مچ پام بعدم دراز کشیدم رو تخت مطمئن بودم سومی یکاری میکنه و انجامم داد عوضی
مطمئن بودم کوک همچین کاری نمیکنه فقط خواستم یکم اذیتش کنم ولی جوری کیوت و مظلوم شده بود دلم نیومد
وقتی اومد بیرون گفتم
هانا: انقد فشار اوورده بود بت
کوک: ها؟ ن بابا رفتم لبامو شستم
اومد دراز کشید کنارم دستشو دور کمرم حلقه کرد
کوک: دختره عوضی کاری کرد قسمی که خورده بودم به چ......
نزاشتم حرفشو کامل بزنه دستمو انداختم دور گردنش بوسیدمش بعد چن دقیقه نفس کم اووردم ازش جدا شدم
کوک: چرا انقد خوشمزه ای
هانا: نمیدونم، خوابم میاد بیا بخوابیم
کوک: باشه
۸.۳k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.