رها
#رها
وحشی به سمتم اومد وخیمه زدروم که دستامو روی سینه اش گذاشتم وهولش دادم بره عقب ،که یه میلی مترم اونور تر نرفت،اخمی کردمو گفتم:میشه پاشی از روم ..
بااخم وحشیانه دستشونه مابین ابروهام کشیدوگفت:عه نداشتیم رها خانوم،واسه مااخم میکنی واسه بقیه لبخند دلبرمیزنی ،تو چشام زل زدانگشت اشارشو ازمابین ابرو هام بعد نوک بینیم همینطور داشت ردمیکرد نفس تو سینم حبس شده بود قلبم دیونه وار به سینم میکوبید ،انگشتشو نوازش وار روی برجستگی لبم کشید که بی قرار چشامو بستم ،لباشو به سمت گوشم بردوگفت:دیگه نباید دور ور شروین بگردی بعد توی لاله گوشم نفس حبس شدشوبیرون دادوگفت:هرچی من میگم همونه ،بی اراده گفتم:هوم...
انگشتشو از لاله گوشم نوازش وارکشید پایین وبه گودی گردنم رسید لباشو روی گردنم گذاشت ونرم بوسیدش آروم گفت: قول بده که فقط مال من باشی...
چیزی نگفتم که میکی روی گردنم زدوگفت:نشنیدم ...
باز بی اراده گفتم :قول
آروم ازروم بلند شدوسرد گفت :امشب سرمیز شام کنار خودم میشینی وبعدم وحشیانه دراتاقو بستم رفت،نفس عمیقی کشیدم وعصبی ازجام بلند شدم فقط یاد داره زور بگه ،تیشرتمو بایه تیشرت لش مشکی و یه شلوار اصلش عوض کردم ،رژ قرمزمو روی لبم کشیدم وازپله هاپایین رفتم ،همه سرمیز نشسته بودن کنار طاها یه جای خالی بود ولی من واسه اینکه حرصشو دربیارم کنار شروین نشستم و پوزخندی به نگاه پراز خشمش زدم،بااشتها غذامو داشتم میخوردم که طاها به سلفه افتاد ولی پارچ آب کنار دست من بود ،هیچ حرکتی نزدم که شروین سریع یه لیوان آب به سمتش گرفت که من لیوان آبوسریع کش رفتم وسرکشیدمش ،طاها شروین هردوتاشون باتعجب بهم خیره شده بودن که گفتم:آخیش تشنم بودا ها دستت درد نکنه شروین جون بعدم گونه اشو بوسیدم ورو به همشون گفتم :منکه دیگه سیرشدم میرم بخوابم ،خاله صدف جون شبت بخیر.....
بایه لبخند پیروز مندانه به سمت اتاق طاها رفتم وروی تخت ولو شدم چند مین بعد صدای پاشنیدم که سریع زیر پتو رفتم وچشامو بستم و پتو رو تاروی سرم کشیدم که دراتاق باز شد یکی روی تخت آروم نشست صدا نفسای نامنظمش نشون ازعصبی بودنش میداد اسممو صدا زد،رها ...رها خوابیدی،محلش ندادم چشامو محکم تر روی هم فشاردادم کنارم دراز کشید وساعد شو روی پیشونیش گذاشت ،آروم از زیر پتوم بیرون اومدم روش خم شدموگوشیمو ازرو پاتختی برداشتم ،عطرتلخم حالشو دگرگون میکرد ،گوشیو برداشتم وقتی خواستم برگردم سرجایش قبلم انگشت اشارمو روی قفس سینه اش کشیدم که به نفس نفس افتاد خواست مچ دستمو بگیره وجاشو با جام عوض کنه که سریع فهمیدم و رفتم زیر پتو ،آروم شروع کردم به خندیدن.
●■♤◇♧♧♡♤■□●○•°•○▪☆¤▪¤☆▪○□□♤♡◇◇■●○•▪▪¤▪¤☆●••°○●■♤♤♡◇♧◇♤□●○••○▪¤¤☆☆▪▪¤●•°°•○□■♤♡◇♧♧♤□○•°○○☆¤☆▪☆●■♡◇♧■●••○▪▪¤▪▪●▪
وحشی به سمتم اومد وخیمه زدروم که دستامو روی سینه اش گذاشتم وهولش دادم بره عقب ،که یه میلی مترم اونور تر نرفت،اخمی کردمو گفتم:میشه پاشی از روم ..
بااخم وحشیانه دستشونه مابین ابروهام کشیدوگفت:عه نداشتیم رها خانوم،واسه مااخم میکنی واسه بقیه لبخند دلبرمیزنی ،تو چشام زل زدانگشت اشارشو ازمابین ابرو هام بعد نوک بینیم همینطور داشت ردمیکرد نفس تو سینم حبس شده بود قلبم دیونه وار به سینم میکوبید ،انگشتشو نوازش وار روی برجستگی لبم کشید که بی قرار چشامو بستم ،لباشو به سمت گوشم بردوگفت:دیگه نباید دور ور شروین بگردی بعد توی لاله گوشم نفس حبس شدشوبیرون دادوگفت:هرچی من میگم همونه ،بی اراده گفتم:هوم...
انگشتشو از لاله گوشم نوازش وارکشید پایین وبه گودی گردنم رسید لباشو روی گردنم گذاشت ونرم بوسیدش آروم گفت: قول بده که فقط مال من باشی...
چیزی نگفتم که میکی روی گردنم زدوگفت:نشنیدم ...
باز بی اراده گفتم :قول
آروم ازروم بلند شدوسرد گفت :امشب سرمیز شام کنار خودم میشینی وبعدم وحشیانه دراتاقو بستم رفت،نفس عمیقی کشیدم وعصبی ازجام بلند شدم فقط یاد داره زور بگه ،تیشرتمو بایه تیشرت لش مشکی و یه شلوار اصلش عوض کردم ،رژ قرمزمو روی لبم کشیدم وازپله هاپایین رفتم ،همه سرمیز نشسته بودن کنار طاها یه جای خالی بود ولی من واسه اینکه حرصشو دربیارم کنار شروین نشستم و پوزخندی به نگاه پراز خشمش زدم،بااشتها غذامو داشتم میخوردم که طاها به سلفه افتاد ولی پارچ آب کنار دست من بود ،هیچ حرکتی نزدم که شروین سریع یه لیوان آب به سمتش گرفت که من لیوان آبوسریع کش رفتم وسرکشیدمش ،طاها شروین هردوتاشون باتعجب بهم خیره شده بودن که گفتم:آخیش تشنم بودا ها دستت درد نکنه شروین جون بعدم گونه اشو بوسیدم ورو به همشون گفتم :منکه دیگه سیرشدم میرم بخوابم ،خاله صدف جون شبت بخیر.....
بایه لبخند پیروز مندانه به سمت اتاق طاها رفتم وروی تخت ولو شدم چند مین بعد صدای پاشنیدم که سریع زیر پتو رفتم وچشامو بستم و پتو رو تاروی سرم کشیدم که دراتاق باز شد یکی روی تخت آروم نشست صدا نفسای نامنظمش نشون ازعصبی بودنش میداد اسممو صدا زد،رها ...رها خوابیدی،محلش ندادم چشامو محکم تر روی هم فشاردادم کنارم دراز کشید وساعد شو روی پیشونیش گذاشت ،آروم از زیر پتوم بیرون اومدم روش خم شدموگوشیمو ازرو پاتختی برداشتم ،عطرتلخم حالشو دگرگون میکرد ،گوشیو برداشتم وقتی خواستم برگردم سرجایش قبلم انگشت اشارمو روی قفس سینه اش کشیدم که به نفس نفس افتاد خواست مچ دستمو بگیره وجاشو با جام عوض کنه که سریع فهمیدم و رفتم زیر پتو ،آروم شروع کردم به خندیدن.
●■♤◇♧♧♡♤■□●○•°•○▪☆¤▪¤☆▪○□□♤♡◇◇■●○•▪▪¤▪¤☆●••°○●■♤♤♡◇♧◇♤□●○••○▪¤¤☆☆▪▪¤●•°°•○□■♤♡◇♧♧♤□○•°○○☆¤☆▪☆●■♡◇♧■●••○▪▪¤▪▪●▪
۱۷.۰k
۰۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.