بسم رب الشهداء...
بسم رب الشهداء...
یه شب نیمه های شب بود وبچه ها خوابیده بودن. ازصدای ناله یکی ازبچه ها بقیه بیدارشدن.یکی رفت روسرش بیدارش کرد گفت چیه سیدخواب بد دیدی؟؟؟
زد زیرگریه هرچی گفتن چی شده فقط گریه میکرد. تااینکه گفت خواب بی بی زینب دیدم. همه گفتن خوش بحالت اینکه گریه نداره. حالا بی بی چی گفت بهت؟؟؟
باگریه گفت بی بی فرمودن مااهل بیت به شما بچه های شیعه افتخار میکنیم...
یهو دیدم دست راست بی بی خونی ودست چپ مبارکش سیاه وکبود.گفتم بی بی جان مگه مابچه شیعه های حیدری مرده باشیم که دستای مبارکتون اینجورباش. چی شده بی بی جان؟؟؟
ایشون فرمودن پسرم وقتی دشمن گلوله ای به سمت شماشلیک میکنه بادست راستم جلوی اون گلوله رومیگیرم تابه شمانخوره واسه همین خونی شده وزمانی که شما گلوله ای به سمت دشمنان شلیک میکنین بادست چپ هدایتش میکنم تابه هدف بخوره واسه همین دست چپم کبودشده...
سه روزبعدسیدمصطفی حسینی که خواب حضرت زینب رو دیده بودشهیدشد...
شهادت گنه کارایه جامونده صلوات...
یه شب نیمه های شب بود وبچه ها خوابیده بودن. ازصدای ناله یکی ازبچه ها بقیه بیدارشدن.یکی رفت روسرش بیدارش کرد گفت چیه سیدخواب بد دیدی؟؟؟
زد زیرگریه هرچی گفتن چی شده فقط گریه میکرد. تااینکه گفت خواب بی بی زینب دیدم. همه گفتن خوش بحالت اینکه گریه نداره. حالا بی بی چی گفت بهت؟؟؟
باگریه گفت بی بی فرمودن مااهل بیت به شما بچه های شیعه افتخار میکنیم...
یهو دیدم دست راست بی بی خونی ودست چپ مبارکش سیاه وکبود.گفتم بی بی جان مگه مابچه شیعه های حیدری مرده باشیم که دستای مبارکتون اینجورباش. چی شده بی بی جان؟؟؟
ایشون فرمودن پسرم وقتی دشمن گلوله ای به سمت شماشلیک میکنه بادست راستم جلوی اون گلوله رومیگیرم تابه شمانخوره واسه همین خونی شده وزمانی که شما گلوله ای به سمت دشمنان شلیک میکنین بادست چپ هدایتش میکنم تابه هدف بخوره واسه همین دست چپم کبودشده...
سه روزبعدسیدمصطفی حسینی که خواب حضرت زینب رو دیده بودشهیدشد...
شهادت گنه کارایه جامونده صلوات...
۱.۱k
۲۲ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.