رمآن :بی پَنآه پارت ۵
سرشو آورد نزدیک گوشم و زمزمه کنان گف:آخه دوس ندارم چیزای که مال من هر بی ناموسی نگاش کنع در حالی که داشت یقه بلوزشو درس میکرد ادامه داد:شایان(بردار شبنم)خونس سرووضعتو درس کن
و جلو چشمای متعجب من از جلو چشام ناپدید شد دهن کَچی براش کردمو و درحالی کع داشتم با خودم زمزمه میکردم ادامه دادم ینی آدمم تو پاچه من انداختی خدا همینطوری که میگفنم سرمو به حالت ن تکون دادمو و گفتم نححح همین که در وا کردم شبنم مثلع ملخ رو سرم افتاد و شروع کرد به بوس کردنم دستشو از گردنم وا کردمو و غر زنون ادامه دادم اه تُف بارونم کردی چه خبرته دستاشو از گردنم وا کردو یه پَس کردنی بهم زد و گف لیاقت نداری همینطوری که داشتم باش جر و بحث میکردم شایان ام دیدم که کنار راه پله ها ایستادع خنده ی مستانه ای کردم داشتم می خندیدم که دیدم شبنم مثع اینکه جن دیدع رنگ پریده به پشت سرم نگا میکنح این چرا اینطوری میکنح طرفش رفتمو هوی چتع جن دیدی با رنگ پریدگی و تته پته هیییررر ااادددد
_چییی نشنیدم
_سسسسللااااممم
_چتع طُ همینطوری داشم غر میزدم کع برگشتم پشت سرمو نگا کنمح که با دیدن دوباره اون غول به سکسکه افتادم پَشمام چرا اینطوری نگا میکنع صورتش به کبودی میزد چیشدع چیزی تو گلوش گیر کردع خیر ندیدع یه طوری لبامو گاز گرف الان مزه خون تو گلوم حس میکنم حتمنم کبود شودع مادر زلیل ایکبیری انگاری چن سالع زنشم😐(نمیدونستم که این کوچیک ترین کارشع)
همینطوری که داشت با عصبانیت نگا میکرد صدای شایان بردار شبنم و شنیدم کع داشت صدامون میکرد
_هیراد مگع تو نرفتی کارخونه
جونن اسمشم هیرادع بمیرم براش#😐
_نح کار مهم تری داشتم
اینارو درحالی که داش با غضب خیرع شدع بود میگف
شایان دستاشو به سمت من دراز کردو ادامه داد ایشون هَستی رفیق صمیمیع شبنم ع و ایشونم دستشو به سمت هیراد دراز کردو گف ایشونم سهامدار بزرگ شرکت ما آقای هیراد
دَهن کَچی بهش کردمو اونم با پوزخند خونسردش دستاشو دراز کرد و
_البتع قبلن آشنا شدیم
به دست دراز شده اس نگاهی کردمو دیدم جلو شبنم اینا ضایعس نگیرم دستمو تو دستش گذاشتم که فشار خفیفی بهش داد
پایان پارت ۵#
و جلو چشمای متعجب من از جلو چشام ناپدید شد دهن کَچی براش کردمو و درحالی کع داشتم با خودم زمزمه میکردم ادامه دادم ینی آدمم تو پاچه من انداختی خدا همینطوری که میگفنم سرمو به حالت ن تکون دادمو و گفتم نححح همین که در وا کردم شبنم مثلع ملخ رو سرم افتاد و شروع کرد به بوس کردنم دستشو از گردنم وا کردمو و غر زنون ادامه دادم اه تُف بارونم کردی چه خبرته دستاشو از گردنم وا کردو یه پَس کردنی بهم زد و گف لیاقت نداری همینطوری که داشتم باش جر و بحث میکردم شایان ام دیدم که کنار راه پله ها ایستادع خنده ی مستانه ای کردم داشتم می خندیدم که دیدم شبنم مثع اینکه جن دیدع رنگ پریده به پشت سرم نگا میکنح این چرا اینطوری میکنح طرفش رفتمو هوی چتع جن دیدی با رنگ پریدگی و تته پته هیییررر ااادددد
_چییی نشنیدم
_سسسسللااااممم
_چتع طُ همینطوری داشم غر میزدم کع برگشتم پشت سرمو نگا کنمح که با دیدن دوباره اون غول به سکسکه افتادم پَشمام چرا اینطوری نگا میکنع صورتش به کبودی میزد چیشدع چیزی تو گلوش گیر کردع خیر ندیدع یه طوری لبامو گاز گرف الان مزه خون تو گلوم حس میکنم حتمنم کبود شودع مادر زلیل ایکبیری انگاری چن سالع زنشم😐(نمیدونستم که این کوچیک ترین کارشع)
همینطوری که داشت با عصبانیت نگا میکرد صدای شایان بردار شبنم و شنیدم کع داشت صدامون میکرد
_هیراد مگع تو نرفتی کارخونه
جونن اسمشم هیرادع بمیرم براش#😐
_نح کار مهم تری داشتم
اینارو درحالی که داش با غضب خیرع شدع بود میگف
شایان دستاشو به سمت من دراز کردو ادامه داد ایشون هَستی رفیق صمیمیع شبنم ع و ایشونم دستشو به سمت هیراد دراز کردو گف ایشونم سهامدار بزرگ شرکت ما آقای هیراد
دَهن کَچی بهش کردمو اونم با پوزخند خونسردش دستاشو دراز کرد و
_البتع قبلن آشنا شدیم
به دست دراز شده اس نگاهی کردمو دیدم جلو شبنم اینا ضایعس نگیرم دستمو تو دستش گذاشتم که فشار خفیفی بهش داد
پایان پارت ۵#
۸.۶k
۱۹ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.