من عاشق ودیوانه ی یک عشق نجیبم
من عاشق ودیوانه ی یک عشق نجیبم
درحسرت بوییدن یک دانه ی سیبم
سرخ است وسفیداست واناریست لبانش
ازدست من افتاده ولی دست رقیبم
از عقل نگویید سخن بامن بی عقل...!
عاشق تراز آ نم که خودم را بفریبم!
امشب ،شب مهتاب، اگراز تو نوشتم
دربند توٱم من، نه حبیبم، نه طبیبم
با مردم بیگانه اگردوست ترازدوست
درشهرخودم حیف ،پریشان وغریبم
ای کاش یهودا بشود ناجی این عشق
دیوانه ی دارم من وعشقست صلیبم
درحسرت بوییدن یک دانه ی سیبم
سرخ است وسفیداست واناریست لبانش
ازدست من افتاده ولی دست رقیبم
از عقل نگویید سخن بامن بی عقل...!
عاشق تراز آ نم که خودم را بفریبم!
امشب ،شب مهتاب، اگراز تو نوشتم
دربند توٱم من، نه حبیبم، نه طبیبم
با مردم بیگانه اگردوست ترازدوست
درشهرخودم حیف ،پریشان وغریبم
ای کاش یهودا بشود ناجی این عشق
دیوانه ی دارم من وعشقست صلیبم
۵۹۴
۰۴ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.