سرشاراز بوی تنش بودم،
سرشاراز بوی تنش بودم،
طعم دهن و جای دستهاش
دروجودم مثل نبض میزد
میکوبید.
چیزی جادویی
آن جادوی ابدی که تمام زشتیها،
بدیها و کژیهای دنیا را از یادم میبرد.
خالص میشدم
شیشه میشدم و تن خود را
در تن او میدیدم و او را از خودم عبور میدادم.
به کسی پناه برده بودم که دنیا را بر دوش داشت.
طعم دهن و جای دستهاش
دروجودم مثل نبض میزد
میکوبید.
چیزی جادویی
آن جادوی ابدی که تمام زشتیها،
بدیها و کژیهای دنیا را از یادم میبرد.
خالص میشدم
شیشه میشدم و تن خود را
در تن او میدیدم و او را از خودم عبور میدادم.
به کسی پناه برده بودم که دنیا را بر دوش داشت.
۵.۳k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳