پارت۳۰
به زور راضی شدم کنارش دراز کشیدم دستشو انداخت دور کمرم و خوابید شبیح نینی کوچولو هاخوابیده بود خیلی ناز بود وقتی متوجه شدم کامل خوابش برده خواستم بلند سم برم بیرون که سفت منو بغل کرد انگار عروسک خرسیش بودم سفت بغلم کرد سعی کردم دستاشو از دور کمرم باز کنم که نشد دیگه مجبور شدم همون جا بخوابم
صبح روز بعد
از زبون مین سو:
صبح بیدار شدم دیدم تو تخت خودم نیستم نشستم دورمو نگاه کردم توی یه خونه خیلی زیبایی بودم داشتم اطرافمو نگاه میکردم که یهو سرم به شدت درد گرفتدراز کشیدم و سرکو مهکم با هردوتا دستم فشار میدادم لعنتی خیلی درد میکرد کم کم یادم افتاد دیشب چه اتفاقی افتاده😶
{چانیم ..چانیم
چانیم دوست نداره
بیا پیشم ...بیا دیگه }
تمام صحنه های دیشب اومد جلو چشم از خجالت آب شدم با دست میزدم تو سر خودم خاک تو سرت مین سو احمق چه کار کردی بیچاره شدی اخراج میشی اون پسره از خود راضی الان معلوم نیست پیس خودش چه فکرایی کرده وای خدای من حالا چکار کنم این بار دیگه درست شدنی نیست صد در صد اخراج میشم
داشتم با خودم نرب میزدم که اومد داخل
چانیول:😒😒چه عجب بیدار شدی
مین سو:جیغغغغغغغغغغ
چانیول:😒هوی چرا جیغ میزنی باز نکنه ملخ دیدی البته خونه من از این چیزا توش پیدا نمیشه😒
رفتم جلو پاش زانو زدم
مین سو:منو ببخشید رییس چان من اشتباه کردم من غلط کردم شرمندم من دیشب نمیفهمیدم چکار میکردم ترو خدا منو ببخشید
اشکام سرازیر شدن
مین سر:من..من واقعا به این شغل نیاز دارم اگه..اگه منو اخراج کنید من بیچاره میشم اشتباه کردم ترو خدا منو ببخشید
چانیول:هی صبر کن این کارا چیه
خم شد رو پاهاش نشست دستامو گرفت منو بلند کرد
چانیول:میدونم تو دیروز مست کرده بودی و نمیفهمیدی چه کار میکردی اشکالی نداره میبخشمت اما نباید یک کلمه از این موضوع کسی بویی ببره فهمیدی
مین سو:ب..ب..بله قول میدم
چانیول:خوبه ..حالا اشکاتو پاک کن برو یت چیزی بخور آماده شو بریم شرکت
مین سو:😶
چانیول:چیزه خوب من هم صبحونه هنوز نخوردم بیا با هم بریم یه چیزی بخوریم
مین سو:چ..چشم
رفتیم آشپز خونه به من گفت صبحونه آماده کنم چون اون بلد نیست منم دست به کار شدم و میزو چیدم وقتی میزو دید مثل بچه ها زوق زده شد سریع پرید نشست رو صندلیش و شروع کرد به خوردن منم نگاش میکردم و حواسم نبود که لبخندی روی لبام اومده که با سداش به خودم اومدم
چانیول:چته چرا اینجوری نگاه میکنی بیا بشین صبحونتو بخور تا بریم شرکت زود باش
مین یو:اوم بله چشم
رفتم نشستم و شروع کردم به خوردن خیلی با نمک صبحونه میخورد در اون لحظه تمام حواسم رفت روش حواسم نبود که چی گفتم
مین سو:چانی..میدونستی هیلی با نمکی
هواسم نبود که داشتم چی میگفتم چانیول متوقف شد دیگه چیزی نخورد فقط یکم از چایش خورد و خجالت زده بود چهرش منم وقتی فهمیدم چی گفتم خودمم خجالت کشیدم
مین سو:وای ببخشید معذرت میخوام هواسم نبود
چانیول:😑انگار هنوز تعثیرش هنوز یکم روت مونده
مین یو:شاید
بعد زدیم زیر خنده
مین سو:😊😂😂
چانیول:😏😂😂😂....
ادامه دارد
ببخشید من زیاد وقت ندارم هروقت بتونم مینویسم امیدوارم دوست داشته باشید نظر یادتون نره
ممنونم کیوتیان😊ببخشید اگه اشتباه تایپی وجود داشت🙈
صبح روز بعد
از زبون مین سو:
صبح بیدار شدم دیدم تو تخت خودم نیستم نشستم دورمو نگاه کردم توی یه خونه خیلی زیبایی بودم داشتم اطرافمو نگاه میکردم که یهو سرم به شدت درد گرفتدراز کشیدم و سرکو مهکم با هردوتا دستم فشار میدادم لعنتی خیلی درد میکرد کم کم یادم افتاد دیشب چه اتفاقی افتاده😶
{چانیم ..چانیم
چانیم دوست نداره
بیا پیشم ...بیا دیگه }
تمام صحنه های دیشب اومد جلو چشم از خجالت آب شدم با دست میزدم تو سر خودم خاک تو سرت مین سو احمق چه کار کردی بیچاره شدی اخراج میشی اون پسره از خود راضی الان معلوم نیست پیس خودش چه فکرایی کرده وای خدای من حالا چکار کنم این بار دیگه درست شدنی نیست صد در صد اخراج میشم
داشتم با خودم نرب میزدم که اومد داخل
چانیول:😒😒چه عجب بیدار شدی
مین سو:جیغغغغغغغغغغ
چانیول:😒هوی چرا جیغ میزنی باز نکنه ملخ دیدی البته خونه من از این چیزا توش پیدا نمیشه😒
رفتم جلو پاش زانو زدم
مین سو:منو ببخشید رییس چان من اشتباه کردم من غلط کردم شرمندم من دیشب نمیفهمیدم چکار میکردم ترو خدا منو ببخشید
اشکام سرازیر شدن
مین سر:من..من واقعا به این شغل نیاز دارم اگه..اگه منو اخراج کنید من بیچاره میشم اشتباه کردم ترو خدا منو ببخشید
چانیول:هی صبر کن این کارا چیه
خم شد رو پاهاش نشست دستامو گرفت منو بلند کرد
چانیول:میدونم تو دیروز مست کرده بودی و نمیفهمیدی چه کار میکردی اشکالی نداره میبخشمت اما نباید یک کلمه از این موضوع کسی بویی ببره فهمیدی
مین سو:ب..ب..بله قول میدم
چانیول:خوبه ..حالا اشکاتو پاک کن برو یت چیزی بخور آماده شو بریم شرکت
مین سو:😶
چانیول:چیزه خوب من هم صبحونه هنوز نخوردم بیا با هم بریم یه چیزی بخوریم
مین سو:چ..چشم
رفتیم آشپز خونه به من گفت صبحونه آماده کنم چون اون بلد نیست منم دست به کار شدم و میزو چیدم وقتی میزو دید مثل بچه ها زوق زده شد سریع پرید نشست رو صندلیش و شروع کرد به خوردن منم نگاش میکردم و حواسم نبود که لبخندی روی لبام اومده که با سداش به خودم اومدم
چانیول:چته چرا اینجوری نگاه میکنی بیا بشین صبحونتو بخور تا بریم شرکت زود باش
مین یو:اوم بله چشم
رفتم نشستم و شروع کردم به خوردن خیلی با نمک صبحونه میخورد در اون لحظه تمام حواسم رفت روش حواسم نبود که چی گفتم
مین سو:چانی..میدونستی هیلی با نمکی
هواسم نبود که داشتم چی میگفتم چانیول متوقف شد دیگه چیزی نخورد فقط یکم از چایش خورد و خجالت زده بود چهرش منم وقتی فهمیدم چی گفتم خودمم خجالت کشیدم
مین سو:وای ببخشید معذرت میخوام هواسم نبود
چانیول:😑انگار هنوز تعثیرش هنوز یکم روت مونده
مین یو:شاید
بعد زدیم زیر خنده
مین سو:😊😂😂
چانیول:😏😂😂😂....
ادامه دارد
ببخشید من زیاد وقت ندارم هروقت بتونم مینویسم امیدوارم دوست داشته باشید نظر یادتون نره
ممنونم کیوتیان😊ببخشید اگه اشتباه تایپی وجود داشت🙈
۱۰.۴k
۰۴ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.