آلفاوامگا
#آلفاوامگا
#part4
کوک:چجور گرگینه ای هستی نمیدونی زود متوجه میشن
رز:هی ولم کن
کوک:سیب رو برگردون
رز:نمیدم برو یدونه دیگه مال خودت پیدا کن ولم کن مرتیکه
رز با لگد به تخت سینه کوک زد که هردو خوردن زمین اما رز شروع کرد در رفتن و تویه حرکت رفت بالا درخت
کوک:گوش کن دخترجون اون سیب رو برگردون
رز:دیگه ماله من
که صداش از بغل گوشش اومد
کوک:قرار نیست ماله تو بمونه
رز از ترس داشت میوفتاد که دستی دور کمرش پیچید و خودشم دستشو رو گردن کوک انداخت نفسا هر دو حبث شده بود و تو چشما هم زل زدن دلیلش بویه خوبی بود که دخترک میداد و صورت بی نقصه هردوشون از فاصله نزدیک رز سیب رو بالا آورد و گاز زدش و همونو تو دهن کوک گذاشت و رفت پایین
رز:مال خودت
کوک:گازش زدی میگی مال خودت؟
رز:بدمزس
کوک از درخت رفت پایین دخترک به دور دست نگاه کرد و فکر میکرد چطوری بره اما به سرش زد تا از اینجا شروع کنه به پیدا کردن فولود مادرش
رز:کوه هی نیانگ از اینجا چقدر راه داره
کوک:چرا باید بری اونجا؟هوم؟
رز:باید چیزیو پیدا کنم که مال خودمه
کوک:چه چیزه مهمی اونجا هست؟
رز:یااا یه سوال ازت پرسیدم
کوک:سه ساعت ۱۶۰ کیلومتر باید بری
رز:جدی؟
رزمیدونست پدرش خیلی نگرانشه
رز:کمکم میکنی تا خونه برم
کوک:نه
رز:یا خصیص
کوک:خودت اومدی
رز:من یه دخترم نباید شب جایی بمونم
کوک:خیر سرت گرگی راحت رو پیدا کن
رز:همممم(حرص)
رز دستشو به کمرش زد و خودشو تغییر داد و با سرعت رفت کوک کمی به رفتنش نگاه کرد و با خودش کلنجار اما بعد پشت سرش راه افتاد که یهو غیبش زد دور و برش رو نگاه کرد که چیزی افتاد روش تغییر شکل داد
رز:دنبالم میکنی
کوک:نه دنبالت نکردم
رز:چرا داشتی پشت سرم میومدی
#part4
کوک:چجور گرگینه ای هستی نمیدونی زود متوجه میشن
رز:هی ولم کن
کوک:سیب رو برگردون
رز:نمیدم برو یدونه دیگه مال خودت پیدا کن ولم کن مرتیکه
رز با لگد به تخت سینه کوک زد که هردو خوردن زمین اما رز شروع کرد در رفتن و تویه حرکت رفت بالا درخت
کوک:گوش کن دخترجون اون سیب رو برگردون
رز:دیگه ماله من
که صداش از بغل گوشش اومد
کوک:قرار نیست ماله تو بمونه
رز از ترس داشت میوفتاد که دستی دور کمرش پیچید و خودشم دستشو رو گردن کوک انداخت نفسا هر دو حبث شده بود و تو چشما هم زل زدن دلیلش بویه خوبی بود که دخترک میداد و صورت بی نقصه هردوشون از فاصله نزدیک رز سیب رو بالا آورد و گاز زدش و همونو تو دهن کوک گذاشت و رفت پایین
رز:مال خودت
کوک:گازش زدی میگی مال خودت؟
رز:بدمزس
کوک از درخت رفت پایین دخترک به دور دست نگاه کرد و فکر میکرد چطوری بره اما به سرش زد تا از اینجا شروع کنه به پیدا کردن فولود مادرش
رز:کوه هی نیانگ از اینجا چقدر راه داره
کوک:چرا باید بری اونجا؟هوم؟
رز:باید چیزیو پیدا کنم که مال خودمه
کوک:چه چیزه مهمی اونجا هست؟
رز:یااا یه سوال ازت پرسیدم
کوک:سه ساعت ۱۶۰ کیلومتر باید بری
رز:جدی؟
رزمیدونست پدرش خیلی نگرانشه
رز:کمکم میکنی تا خونه برم
کوک:نه
رز:یا خصیص
کوک:خودت اومدی
رز:من یه دخترم نباید شب جایی بمونم
کوک:خیر سرت گرگی راحت رو پیدا کن
رز:همممم(حرص)
رز دستشو به کمرش زد و خودشو تغییر داد و با سرعت رفت کوک کمی به رفتنش نگاه کرد و با خودش کلنجار اما بعد پشت سرش راه افتاد که یهو غیبش زد دور و برش رو نگاه کرد که چیزی افتاد روش تغییر شکل داد
رز:دنبالم میکنی
کوک:نه دنبالت نکردم
رز:چرا داشتی پشت سرم میومدی
۹.۱k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.