این روز ها گرسنه که می شوم یاد دم پختک های خانوم جون و طع
این روز ها گرسنه که می شوم یاد دم پختک های خانوم جون و طعم نعنا هایی که آقا جون در دوغ محلی می ریخت می افتم. گل محمدی های خشک شده ای که روی ماست می پاشیدیم و سبزی خوردن های تازه و خوش آب و رنگ صفایی به سفره کوچک خانه ما می داد که نگو. آخر هر وعده غذا هم اگر خدا را شکر نمی کردی آقاجون با چشم غرّه نگاهت می کرد و خودت حساب کار دستت می آمد. حالا از کنار هر صد تا پنجره ای که بگذری شاید حتی یکی از آنها هم عطر آن غذا ها را به مشامت نرساند. دیگر هیچ رشته پلویی روی سه فتیله قدیمی خانوم جون دم نمی کشد و خبری از آبگوشت های خوش طعم دیزی سنگی نیست. حالا گرسنه که می شوی دلت تنگ می شود برای سفره عصرانه ای که مادر روی ایوان خانه پهن می کرد آن هم فقط با یک لقمه نان و پنیر و سبزی تازه. غذا های ساده، آدم های ساده و زندگی هایی که رنگی از تکنولوژی ندیده بود طعم خوبی داشت. درست مثل دست پخت خانوم جون و دست های لرزانی که نان ترید می کرد برای آب دوغ خیار خوش طعمی که روز های گرم، بعید بود میهمان سفره ما نباشد.
دلنوشت»»گاهی از اوقات انسان آنقدر سرگرم رسیدن به علاقههایش میشود که نمیتواند از بالا به خود نگاه کند و وضع خو د را ببیند. اگر از بالا به مسیر حرکت خود نگاه کند، میبیند که سالهاست در حال دور زدن است و از نقطهای که آغاز کرده، ذرهای دور نشده است.
Kurd man
Kurdistan
....
دلنوشت»»گاهی از اوقات انسان آنقدر سرگرم رسیدن به علاقههایش میشود که نمیتواند از بالا به خود نگاه کند و وضع خو د را ببیند. اگر از بالا به مسیر حرکت خود نگاه کند، میبیند که سالهاست در حال دور زدن است و از نقطهای که آغاز کرده، ذرهای دور نشده است.
Kurd man
Kurdistan
....
۲.۹k
۰۱ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.