می روم تا باز امشب بی تو بی پروا بگریم
می روم تا باز امشب بی تو بی پروا بگریم
بر جدایی های موج از دامن دریا بگریم
درد بی پروانگی دارم به دل پروانه ی من
هم چو شمعی در عزای خویشتن تنها بگریم
درد هجرانش به صحرای جنونم برده امشب
ای اجل یاری نما کامشب در این صحرا بگریم
پا به هر جا می نهم کنج قفس باشدنصیبم
نیست آزادی مرا تا این که بی پروا بگریم
شام هجران را دگر امید فردایی نباشد
جای آن دارد که بر این شام بی فردا بگریم
بر جدایی های موج از دامن دریا بگریم
درد بی پروانگی دارم به دل پروانه ی من
هم چو شمعی در عزای خویشتن تنها بگریم
درد هجرانش به صحرای جنونم برده امشب
ای اجل یاری نما کامشب در این صحرا بگریم
پا به هر جا می نهم کنج قفس باشدنصیبم
نیست آزادی مرا تا این که بی پروا بگریم
شام هجران را دگر امید فردایی نباشد
جای آن دارد که بر این شام بی فردا بگریم
۱.۷k
۱۹ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.