عاشقانه
انگار خدا از لب تو ساخته جان را
از چشم تو انگار تراشید جهان را
جوشید خزر از مژهات قطره به قطره
از چهرهی تو ساختهاند آدمیان را
تاریخ نخواندست کسی تا که ببیند
بعد از تو خدا ساخته انگار زمان را
آن باد که پيچيد در آن چینهء مویت
هر بار گرفتهست ز من تابوتوان را
پیش از تو غزل وادی مرداب و خزان بود
دستان تو آورد به شعرم جریان را
از چشم تو انگار تراشید جهان را
جوشید خزر از مژهات قطره به قطره
از چهرهی تو ساختهاند آدمیان را
تاریخ نخواندست کسی تا که ببیند
بعد از تو خدا ساخته انگار زمان را
آن باد که پيچيد در آن چینهء مویت
هر بار گرفتهست ز من تابوتوان را
پیش از تو غزل وادی مرداب و خزان بود
دستان تو آورد به شعرم جریان را
۸.۶k
۲۷ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.