عاشقانه
می نویسم نام پاکت را به روی دفترم
در همان لحظه دلم را آسمانی می کند
هرچه زندانی شدم در را به رویم وا نکن
یک نگاه تو قفس را هم جهانی می کند
گلرخم!خار تو وقتی می رود در چشم من
اشک هم بر روی گونه شادمانی می کند
در رگم وقتی به جای خون تو جاری می شوی
شعله های درد با من مهربانی می کند
بر قنوت دست های تشنه ام باران نشست
قطره هایی که عطش را جاودانی می کند
گم شده فانوسم اما...دل به دریا می زنم
پیر شد در راه،عقلم...دل جوانی می کند
در همان لحظه دلم را آسمانی می کند
هرچه زندانی شدم در را به رویم وا نکن
یک نگاه تو قفس را هم جهانی می کند
گلرخم!خار تو وقتی می رود در چشم من
اشک هم بر روی گونه شادمانی می کند
در رگم وقتی به جای خون تو جاری می شوی
شعله های درد با من مهربانی می کند
بر قنوت دست های تشنه ام باران نشست
قطره هایی که عطش را جاودانی می کند
گم شده فانوسم اما...دل به دریا می زنم
پیر شد در راه،عقلم...دل جوانی می کند
۷.۳k
۱۰ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.