خون آشام من. پارت ۱۱
#خونآشام_من
Part 11
ویو کوک
امروز خاک سپاری اون دختره بود🥲💔
من واقعا شبیه سه مرده متحرک شده بودم و این اولین بار تو زندگیم بود
مراسم تموم شد و من رفتم سر مزارش
×:چرا رفتی ها تو به این فک نکردی اگه بری من نابود میشم؟
الان من بدون تو چیکار کنم ات
من واقعا خیلیییی دوست داشتم
چرا منو تنها گذاشتی🥲💔
( اد کیمیا داره عر میزنه )
×:زنگ زدم به اون مرتیکه شاش پاکتی
تهیونگ
مکالمه تلفنی:
تهیونگ:به به داداش گلم چه عجب خبر منو گرفتی
×:خفه شو ببند میخوام باند رو به اسمت بزنم
تهیونگ؛کصخلی عقلتو از دست دادی؟
×:من دیگه واقعا دلیلی برای زنده موندن ندارم
تهیونگ:باشه (نیشخند)
پایان مکالمه.
ویو تهیونگ
هعی داداش ساده لوح من نمیدونه همه چی یه نقشه هس و داره گول میخوره(خنده های عجیب)
[روز بعد]
ویو کوک
رفتم اسناد رو برداشتم و به سمت عمارت اون عوضی حرکت کردم
تهیونگ:خوش اومدی داداش
×:خفه شو بهم نگو داداش
تهیونگ:حواست باشه داری با کی حرف میزنی!
×:خدایا بهم صبر بده نزنم اینو له کنم
×:اسناد هارو دادم بهش و گفتم که امضا کنه همین که میخواست امضا کنه دیدم یه دختر داره با تمام سرعت میدوعه سمت من
اون ات بود 🥹
نمرده زندس (ذوق مرگگگگگگ)
دیدم داد میزد میگفت کوک نکننننن همش یه تله است
×:همین که ات اینارو گفت برگه هارو از پیش ته برداشتم ولی یهو سیاهی متلق!
Part 11
ویو کوک
امروز خاک سپاری اون دختره بود🥲💔
من واقعا شبیه سه مرده متحرک شده بودم و این اولین بار تو زندگیم بود
مراسم تموم شد و من رفتم سر مزارش
×:چرا رفتی ها تو به این فک نکردی اگه بری من نابود میشم؟
الان من بدون تو چیکار کنم ات
من واقعا خیلیییی دوست داشتم
چرا منو تنها گذاشتی🥲💔
( اد کیمیا داره عر میزنه )
×:زنگ زدم به اون مرتیکه شاش پاکتی
تهیونگ
مکالمه تلفنی:
تهیونگ:به به داداش گلم چه عجب خبر منو گرفتی
×:خفه شو ببند میخوام باند رو به اسمت بزنم
تهیونگ؛کصخلی عقلتو از دست دادی؟
×:من دیگه واقعا دلیلی برای زنده موندن ندارم
تهیونگ:باشه (نیشخند)
پایان مکالمه.
ویو تهیونگ
هعی داداش ساده لوح من نمیدونه همه چی یه نقشه هس و داره گول میخوره(خنده های عجیب)
[روز بعد]
ویو کوک
رفتم اسناد رو برداشتم و به سمت عمارت اون عوضی حرکت کردم
تهیونگ:خوش اومدی داداش
×:خفه شو بهم نگو داداش
تهیونگ:حواست باشه داری با کی حرف میزنی!
×:خدایا بهم صبر بده نزنم اینو له کنم
×:اسناد هارو دادم بهش و گفتم که امضا کنه همین که میخواست امضا کنه دیدم یه دختر داره با تمام سرعت میدوعه سمت من
اون ات بود 🥹
نمرده زندس (ذوق مرگگگگگگ)
دیدم داد میزد میگفت کوک نکننننن همش یه تله است
×:همین که ات اینارو گفت برگه هارو از پیش ته برداشتم ولی یهو سیاهی متلق!
۳.۹k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.