ماه عشق پارت ۲۲
#مایا
رفتم تو اتاق درم بستم و قفل کردم کوک اومد پشت در منم رفتم رو مبل کوک:مایا عزیزم من هیچ کاری نکردم مایا اگه میخوای قهر کنی عب نداره ولی لطفا خواهش میکنم حداقل سرد برخورد نکن مایا من طاقت ندارما من:جونگ کوک دو روز قهر میکنم اما برای تنبیه ولی بعدش آشتی از بوسم خبری نیست کوک:آآ بی انصافی نکن من:همینه کوک:بهت نشون میدم بعد قهر کردنت من:هوم همون موقع قهر کردم اما نمیدونم فکرکنم چون عصبانی شدم نفس نفس میزدم بدجوری چشمام بسته بود ولی بازم کوک صدامو شنید اومد در زد کوک:مایا خوبی من:جونگ کوک همینجوری نفس نفس میزدمو جونگ کوک رو صدا میزدم به زور رفتم در و باز کردم ولی انقدر نفس نفس میزدم تا در و باز کردم افتادم بیرون جونگ کوک بلندم کرد هنوز بهوش بودم من:جونگ کوک آه کوک:مایا خوبی چت شد چرا یهو اینجوری شدی من:ن ن نمیدونم تاحالا ای ای اینجوری نشده بو بودم کوک:مایا آروم باش نفس عمیق بکش چیزی نیست مایا کلمو به سینش چسبوند دید حالم داره بدتر میشه بردتم بیمارستان از رو زمین بلندم کرد سینه هام بدجور بالا و پایین میکرد عرقم کرد بودم جونگ کوک بردتم دکتر همون تو ماشین بیهوش شدم
#جونگ کوک
تا بردمش سمت ماشین تو بغلم بیهوش شد من:مایا مایا بردمش تو ماشین و رفتم به سمت بیمارستان رسیدم دکتر اومد بردش منم همونجا تو سالن بودم وهمش اسمشو صدا میزدم من:مایا اوففف انقدر منتظر موندم که دکتر اومد من:آقای دکتر چیشد دکتر:چیزی نیست حمله عصبی بوده و اینکه نباید عصبی بشه چون برا خودش قلبش خوب نیست من:خوب الان حالش خوبه دکتر:بله خوبه و بهوشه من:ممنون
رفتم تو اتاق درم بستم و قفل کردم کوک اومد پشت در منم رفتم رو مبل کوک:مایا عزیزم من هیچ کاری نکردم مایا اگه میخوای قهر کنی عب نداره ولی لطفا خواهش میکنم حداقل سرد برخورد نکن مایا من طاقت ندارما من:جونگ کوک دو روز قهر میکنم اما برای تنبیه ولی بعدش آشتی از بوسم خبری نیست کوک:آآ بی انصافی نکن من:همینه کوک:بهت نشون میدم بعد قهر کردنت من:هوم همون موقع قهر کردم اما نمیدونم فکرکنم چون عصبانی شدم نفس نفس میزدم بدجوری چشمام بسته بود ولی بازم کوک صدامو شنید اومد در زد کوک:مایا خوبی من:جونگ کوک همینجوری نفس نفس میزدمو جونگ کوک رو صدا میزدم به زور رفتم در و باز کردم ولی انقدر نفس نفس میزدم تا در و باز کردم افتادم بیرون جونگ کوک بلندم کرد هنوز بهوش بودم من:جونگ کوک آه کوک:مایا خوبی چت شد چرا یهو اینجوری شدی من:ن ن نمیدونم تاحالا ای ای اینجوری نشده بو بودم کوک:مایا آروم باش نفس عمیق بکش چیزی نیست مایا کلمو به سینش چسبوند دید حالم داره بدتر میشه بردتم بیمارستان از رو زمین بلندم کرد سینه هام بدجور بالا و پایین میکرد عرقم کرد بودم جونگ کوک بردتم دکتر همون تو ماشین بیهوش شدم
#جونگ کوک
تا بردمش سمت ماشین تو بغلم بیهوش شد من:مایا مایا بردمش تو ماشین و رفتم به سمت بیمارستان رسیدم دکتر اومد بردش منم همونجا تو سالن بودم وهمش اسمشو صدا میزدم من:مایا اوففف انقدر منتظر موندم که دکتر اومد من:آقای دکتر چیشد دکتر:چیزی نیست حمله عصبی بوده و اینکه نباید عصبی بشه چون برا خودش قلبش خوب نیست من:خوب الان حالش خوبه دکتر:بله خوبه و بهوشه من:ممنون
۷۳.۶k
۲۳ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.