-اما من با خودم می اندیشم که کاش شادی را در نیندازیم با غ
-اما من با خودم میاندیشم که کاش شادی را در نیندازیم با غم. شادی، عدم غم نیست. شادی، کنار آمدن با غم است. دعوت کردن رسمی است از غم که بیاید با ما، باشد با ما، خودمانی شود، معاشرت کند. معرفیاش کنیم به دوستانمان: «دوستان، غمِ من؛ غمِ من، دوستان». و بعد موسیقی گوش کنیم، بگوییم، برقصیم، بخندیم و بنوشیم به سلامتی غم، این وفادار همیشگی. بعد ببریمش به خانه. بیاید با ما خیره شود در آینه، بخندد و مسواک بزند. برود جایش را بیندازد، آرام و نجیب شب به خیر بگوید. صبح که چشم باز میکنیم، یادمان بیاید تنها نیستیم و لبخند بزنیم. چون غم و تنها غم است که ما را تنها نمیگذارد.
دیدی که مرا هیچکسی یاد نکرد
جز غم؟
که هزار آفرین بر غم باد!
مولانا میگوید انگار.
-حسین وحدانی
دیدی که مرا هیچکسی یاد نکرد
جز غم؟
که هزار آفرین بر غم باد!
مولانا میگوید انگار.
-حسین وحدانی
۱۰۹.۹k
۲۲ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.