پارت هفتادوهفت
#پارت_هفتادوهفت
امین - نمیدونم دیگه
مجله رو بست و کیفش رو برداشت با لیوان چایی رفت سر کلاسش منم سریع وسایلم رو جمع کردم رفتم
کلاس سه گروه سه نفره بود و همه خواب بودن به غیر از ملینا یکی از اروم ترین و صد البته شیطون ترین دختر کلاس و زبان کده همه میشناختنش خیلی بامزه بود ولی بعضی وقتا یهویی ی شیطنتاتی میکرد که ادم پشمش میریخت
امروز هم قصد جون ما رو کرده بود از وقتی اومده ی نفس داره صدا میده و شیطونی میکنه تا الان سیزده سالش بیشتر نیست بچه نیم وجبی چنان بلند میگفت من اومدم من اومدم که دیگه سیم پیچیم پوکید
بلاخره کلاس تموم شد و از شر ملیکا و حرفاش راحت شدم
بیرون منتظر ادرین بودم که ماشینش جلوی پام ترمز کرد
سریع پریدم بالا : سلاااام وای ک راحت شدم
از گوشه ی چشم نگاهی بهم انداخت : باز چته
+ بابا ی دختری تو کلاسمه اینقدر حرف میزنه و شیطونی میکنه که همه میشناسنش دیگه بخش موسیقی از دستش ارامش ندارن
هیچی نگفت و حرکت کرد طرف مرکز خرید
ی سبد برداشتم و مواد لازم کیک رو گذاشتم داخلش بعد رفتم طرف شکلات ها و کلی کرم کاکائویی یا همون شکلات صبحونه و نوتلا گرفتم حدودا دوازده سیزده تا میشد
کلی پاستیل هم ریختم ادرین هم چند بسته سوسیس و کالباس برداشت
ادرین - فردا یادم بیار بعد از عکاسی بریم برای مصاحبه
یاد مصاحبه افتادم سریع گفتم : اها جریان این مصاحبه چیه ؟؟؟ من از امین شنیدم
ی اخم کرد و گفت : ی مصاحبه درباره ی خودمونه
+ اها اوکی
تمام وسایل رو خریدیم و رفتیم خونه حال نداشتم غذا درست کنم زنگ زدم پیتزا بیارن خودمم رفتم تخت خوابیدم
ساعت دو و نیم بود که وسایل کیک و اماده کردم و گذاشتم رو میز ادرین هم یکم بهم کمک کرد کیک رو شکلاتی درست کردم
توی ظرف دایره ای ریختم و گذاشتم بپزه
تا کیک پخت منم نگاه فیلم کردم
نوتلا و کرم کاکائو فندقی رو با هم قاطی کردم و یکم گرمش کردم
کیک رو از بغل نصف کردم و شکلات و گردو و ریختم وسطش و تیکه بالایی کیک رو گذاشتم روش
وسط کیک رو به اندازه ی دایره بریدم و داخلش شکلات ریختم و کل کیک رو شکلاتی کردم
گزاشتمش داخل یخچال خودمم اون قسمتی که در اورده بودم و خوردم و کلی شکلات هم خودم و رفتم خوابیدم
ساعت شیش و نیم از خواب بیدار شدم و رفتم پایین که دیدم ادرین تازه بیدار شده
ادرین : خب خانم سراشپز برو کیکت رو بیار ببینم چجوری شده باید زنگ بزنیم امبولانس یا قبرستون
ایشی گفتم و گفتم : خیلی هم دلت بخواد اصلا حالا که اینجور شد ی تیکه کم بهت میدم
رفتم کیک رو اوردم روش شکلات تخته ای رنده کرده بودم ، چاقو و چنگال و بشقاب و اب پرتغال هم بردم و رفتم کنارش رو مبل نشستم
اول از همه رفت سراغ چاقو و کیک رو از وسط نصف کرد که شکلات وسطش ریخت بیرون و چشماش برق زد
امین - نمیدونم دیگه
مجله رو بست و کیفش رو برداشت با لیوان چایی رفت سر کلاسش منم سریع وسایلم رو جمع کردم رفتم
کلاس سه گروه سه نفره بود و همه خواب بودن به غیر از ملینا یکی از اروم ترین و صد البته شیطون ترین دختر کلاس و زبان کده همه میشناختنش خیلی بامزه بود ولی بعضی وقتا یهویی ی شیطنتاتی میکرد که ادم پشمش میریخت
امروز هم قصد جون ما رو کرده بود از وقتی اومده ی نفس داره صدا میده و شیطونی میکنه تا الان سیزده سالش بیشتر نیست بچه نیم وجبی چنان بلند میگفت من اومدم من اومدم که دیگه سیم پیچیم پوکید
بلاخره کلاس تموم شد و از شر ملیکا و حرفاش راحت شدم
بیرون منتظر ادرین بودم که ماشینش جلوی پام ترمز کرد
سریع پریدم بالا : سلاااام وای ک راحت شدم
از گوشه ی چشم نگاهی بهم انداخت : باز چته
+ بابا ی دختری تو کلاسمه اینقدر حرف میزنه و شیطونی میکنه که همه میشناسنش دیگه بخش موسیقی از دستش ارامش ندارن
هیچی نگفت و حرکت کرد طرف مرکز خرید
ی سبد برداشتم و مواد لازم کیک رو گذاشتم داخلش بعد رفتم طرف شکلات ها و کلی کرم کاکائویی یا همون شکلات صبحونه و نوتلا گرفتم حدودا دوازده سیزده تا میشد
کلی پاستیل هم ریختم ادرین هم چند بسته سوسیس و کالباس برداشت
ادرین - فردا یادم بیار بعد از عکاسی بریم برای مصاحبه
یاد مصاحبه افتادم سریع گفتم : اها جریان این مصاحبه چیه ؟؟؟ من از امین شنیدم
ی اخم کرد و گفت : ی مصاحبه درباره ی خودمونه
+ اها اوکی
تمام وسایل رو خریدیم و رفتیم خونه حال نداشتم غذا درست کنم زنگ زدم پیتزا بیارن خودمم رفتم تخت خوابیدم
ساعت دو و نیم بود که وسایل کیک و اماده کردم و گذاشتم رو میز ادرین هم یکم بهم کمک کرد کیک رو شکلاتی درست کردم
توی ظرف دایره ای ریختم و گذاشتم بپزه
تا کیک پخت منم نگاه فیلم کردم
نوتلا و کرم کاکائو فندقی رو با هم قاطی کردم و یکم گرمش کردم
کیک رو از بغل نصف کردم و شکلات و گردو و ریختم وسطش و تیکه بالایی کیک رو گذاشتم روش
وسط کیک رو به اندازه ی دایره بریدم و داخلش شکلات ریختم و کل کیک رو شکلاتی کردم
گزاشتمش داخل یخچال خودمم اون قسمتی که در اورده بودم و خوردم و کلی شکلات هم خودم و رفتم خوابیدم
ساعت شیش و نیم از خواب بیدار شدم و رفتم پایین که دیدم ادرین تازه بیدار شده
ادرین : خب خانم سراشپز برو کیکت رو بیار ببینم چجوری شده باید زنگ بزنیم امبولانس یا قبرستون
ایشی گفتم و گفتم : خیلی هم دلت بخواد اصلا حالا که اینجور شد ی تیکه کم بهت میدم
رفتم کیک رو اوردم روش شکلات تخته ای رنده کرده بودم ، چاقو و چنگال و بشقاب و اب پرتغال هم بردم و رفتم کنارش رو مبل نشستم
اول از همه رفت سراغ چاقو و کیک رو از وسط نصف کرد که شکلات وسطش ریخت بیرون و چشماش برق زد
۱۳.۸k
۲۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.