نومیدی
غم ک یک چیز نامشخص بود...
هی مرا سمت خود کشید و من...
نامشخص ب سمت او رفتم....
در خلال همین کشیده شدن...
هر چ بیهوده دست و پا نزدم...
بیشتر در خودم فرو رفتم...
در باتلاقی ک بوی لجنش از سرم بیرون نمی رود....
حرف های زیادی بود ک خواستم اینجا بنویسم...
ن برای شما...برای خودم...
---------------------------------
اما ن یادمه..ن حوصله خودمو دارم
هی مرا سمت خود کشید و من...
نامشخص ب سمت او رفتم....
در خلال همین کشیده شدن...
هر چ بیهوده دست و پا نزدم...
بیشتر در خودم فرو رفتم...
در باتلاقی ک بوی لجنش از سرم بیرون نمی رود....
حرف های زیادی بود ک خواستم اینجا بنویسم...
ن برای شما...برای خودم...
---------------------------------
اما ن یادمه..ن حوصله خودمو دارم
۲۸.۹k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.