رها
#رها
چشام پرشد ،شروع کردم به گریه کردن که دستش از دورم برداشته شد وباترس بهم نگاه کرد،روبهم گفت: حالت خوبه رها؟بادرد گفتم:کمرم خیلی درد میکنه ،بااسترش دستی تو موهاش کشید لباسمو بالا زد کمرم کبود ترشده بود ازقبل ،بانگرانی گفت:لباس بپوش بریم دکتر،اخمی کردم ودستشو پس زدمو گفتم:به من دست نزن نمیخوام بیام دکتر،گریم شدت گرفت که دستشو روشونه ام گذاشت خواستم دوباره پیش بزنم که نتونستم ؛بانگرانی گفت:رهالجبازی نکن پاشو بریم دکتر!پاشو...
_چیزیم نیست خودش خوب میشه نمیخوام برم دکتر ،باعصبانیت ازجاش بلند شد ازتو جعبه کمک های اولیه پماد آورد وگفت:حداقل بزار روش پماد بزنم دردش کمتر بشه ،بامظلومیت فقط بهش زل زدم که دوباره لبا سمو بالازدوگفت:دمر بخواب ،آروم به درمر خوابیدم که پمادو روی قسمت کبودشده بدنم زد وکمرمو آروم ماساژ داد منم بی صدااشک میریختم بعد چند دقیقه که خوب برام ماساژش داد درد کمرم کمتر شد ،برگشتم به طرفش ،اشکای روی صورتمو خواست پاک کن که نزاشتم ، دوباردستی به گوشه لبم که جرخورده بود کشید ،مظلوم نگاش کردم که چشماشو بست ولباشو رو لبام گذاشت،باورم نمیشد داره میبوسم بعد اینهمه وقت که تو حسرت گذاشته بودم ،دیگه نمی تونستم طاقت بیارم دستامو دور گردنش حلقه کردم وشروع کردم به همراهی کردن باهاش ،وحشی ترشد ،لب پایینمو به دندون گرفت بعدلبامو ول کردو رفت سمت گردم آروم شروع کرد به بوسیدن گردنم سرشو توی دستم گرفتم وآوردمش بالا تادوباره لباشو ببوسم که کنارم دراز کشیدم ومنو تو بقلش گرفت سرشو توگردنم کردوگفت:چشاتو ببند ....
بی اراده چشامو بستم وبا نفسای داغش که به پوست گردنم میخورد خوابم برد .....
😍😍😍😍😍🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
چشام پرشد ،شروع کردم به گریه کردن که دستش از دورم برداشته شد وباترس بهم نگاه کرد،روبهم گفت: حالت خوبه رها؟بادرد گفتم:کمرم خیلی درد میکنه ،بااسترش دستی تو موهاش کشید لباسمو بالا زد کمرم کبود ترشده بود ازقبل ،بانگرانی گفت:لباس بپوش بریم دکتر،اخمی کردم ودستشو پس زدمو گفتم:به من دست نزن نمیخوام بیام دکتر،گریم شدت گرفت که دستشو روشونه ام گذاشت خواستم دوباره پیش بزنم که نتونستم ؛بانگرانی گفت:رهالجبازی نکن پاشو بریم دکتر!پاشو...
_چیزیم نیست خودش خوب میشه نمیخوام برم دکتر ،باعصبانیت ازجاش بلند شد ازتو جعبه کمک های اولیه پماد آورد وگفت:حداقل بزار روش پماد بزنم دردش کمتر بشه ،بامظلومیت فقط بهش زل زدم که دوباره لبا سمو بالازدوگفت:دمر بخواب ،آروم به درمر خوابیدم که پمادو روی قسمت کبودشده بدنم زد وکمرمو آروم ماساژ داد منم بی صدااشک میریختم بعد چند دقیقه که خوب برام ماساژش داد درد کمرم کمتر شد ،برگشتم به طرفش ،اشکای روی صورتمو خواست پاک کن که نزاشتم ، دوباردستی به گوشه لبم که جرخورده بود کشید ،مظلوم نگاش کردم که چشماشو بست ولباشو رو لبام گذاشت،باورم نمیشد داره میبوسم بعد اینهمه وقت که تو حسرت گذاشته بودم ،دیگه نمی تونستم طاقت بیارم دستامو دور گردنش حلقه کردم وشروع کردم به همراهی کردن باهاش ،وحشی ترشد ،لب پایینمو به دندون گرفت بعدلبامو ول کردو رفت سمت گردم آروم شروع کرد به بوسیدن گردنم سرشو توی دستم گرفتم وآوردمش بالا تادوباره لباشو ببوسم که کنارم دراز کشیدم ومنو تو بقلش گرفت سرشو توگردنم کردوگفت:چشاتو ببند ....
بی اراده چشامو بستم وبا نفسای داغش که به پوست گردنم میخورد خوابم برد .....
😍😍😍😍😍🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
۱۳.۷k
۳۰ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.