حوس عشق پارت ۶۱
رفت برام یه چیزی درست کرد خوردم خدایش گشنم بود 😐 بعد خوابمون برد
از زبون جونگ کوک
نیمه های شب بود با صدای ناله و گریه میرا بیدار شدم من:میرا پیرا چشماتو باز کن میرا داری خواب میبینی دستمو رو صورتش کشیدم من:میرا یهو پرید اسمه منو صدا زد من:میرا عشقم حالت خوبه میرا:جونگ کوک تو اینجایی من:آره عشقم اینجام هیچی نیست فقط یه خواب بود داشت گریه میکرد گرفتمش تو بغلم من:گریه نکن دیگه میرا:فکر کردم همیه اینا خواب بود من:نه قربونت بشم دیگه خواب نمیبینی بعد از تو بغلم اومد بیرون نگاش کردم و اشکاشو پاک کردم بعد گرفتم بغلش کردم اونم بغلم کرد من:دیگه از هیچی نترس من پیشتم همیشه پیشتم قربونت برم چقدر سختی کشیدی وقتی پسرا بهم گفتن چه بلایی سرت اومده داشتم دیوونه میشدم میرا:جونگ کوک خیلی ناراحت بودم از دستت من:ببخشید عشقم معذرت میخوام میدونم قول داده بودم حالا میخوام اون شیش ماهو جبران کنم قول میدم میرا قول میدم دیگه تا آخر عمر نه تو ازم دورشی نه من از تو دورشم و باهم باشیم خودتم باید قول بدی که پیشم بمونیو ولم نکنی میرا:قول میدم بمونم من:عزیز دلم دیگم با خودت اینکارو نکن ببین اگه بلایی سرت میومد من خودمو نمیبخشیدم میرا:جونگ کوک دست خودم نبود خیلی فشار روم بود من:میشه برام تعریف کنی چی شد میرا:میخوای بدونی من:آره بعد شروع کرد به گفتن از تو بغلم اومد بیرون میرا:جونگ کوک وقتی تو حافظتو از دست دادی از همون روزش من حالم خیلی بد بود عصبی بودم و ناراحت خودمو بستم به قرص چیزای دیگه من:اون چیزا چی بودن میرا:الکل تا بتونم حداقل اروم بشم دست خودم نبود اصلا غذا میخوردم زود بالا میاوردم بخاطر همون نمیخوردم وقتایم که بهم نگاه نمیکردی تو کمپانی خیلی بیشتر بهم فشار میومد خوب شد که تهیونگ میومد بهم سر میزد و اون مراقبم بود ولی من بازهم تو رو میخواستم تا امروز که بهم فشار اومد و نتونستم تحمل کنمو اون کارو کردم که تو اومدی میخواستم باهات سرد برخورد کنم اما نتونستم چون واقعا دلم برات تنگ شده بود همرو برام تعریف کرد گریم در اومد رفتم سریع بغلش کردم و محکم گرفتمش تو بغلم من:الهی بمیرم برات مغز لعنتی فدات شم زندگیم ببخشید معذرت میخوام میرا:جونگ کوک من بخشیدمت من:عشقم یعنی من اینکارو باهات کردم به خدا وقتی دیدمت تویه اون حال میرا:زشت بودم من:این چه حرفیه تو خیلی خوشگلی فقط خیلی لاغر شدی گفتم باشم باید دوباره خودتو تقویت کنیا میرا:باشه
از زبون جونگ کوک
نیمه های شب بود با صدای ناله و گریه میرا بیدار شدم من:میرا پیرا چشماتو باز کن میرا داری خواب میبینی دستمو رو صورتش کشیدم من:میرا یهو پرید اسمه منو صدا زد من:میرا عشقم حالت خوبه میرا:جونگ کوک تو اینجایی من:آره عشقم اینجام هیچی نیست فقط یه خواب بود داشت گریه میکرد گرفتمش تو بغلم من:گریه نکن دیگه میرا:فکر کردم همیه اینا خواب بود من:نه قربونت بشم دیگه خواب نمیبینی بعد از تو بغلم اومد بیرون نگاش کردم و اشکاشو پاک کردم بعد گرفتم بغلش کردم اونم بغلم کرد من:دیگه از هیچی نترس من پیشتم همیشه پیشتم قربونت برم چقدر سختی کشیدی وقتی پسرا بهم گفتن چه بلایی سرت اومده داشتم دیوونه میشدم میرا:جونگ کوک خیلی ناراحت بودم از دستت من:ببخشید عشقم معذرت میخوام میدونم قول داده بودم حالا میخوام اون شیش ماهو جبران کنم قول میدم میرا قول میدم دیگه تا آخر عمر نه تو ازم دورشی نه من از تو دورشم و باهم باشیم خودتم باید قول بدی که پیشم بمونیو ولم نکنی میرا:قول میدم بمونم من:عزیز دلم دیگم با خودت اینکارو نکن ببین اگه بلایی سرت میومد من خودمو نمیبخشیدم میرا:جونگ کوک دست خودم نبود خیلی فشار روم بود من:میشه برام تعریف کنی چی شد میرا:میخوای بدونی من:آره بعد شروع کرد به گفتن از تو بغلم اومد بیرون میرا:جونگ کوک وقتی تو حافظتو از دست دادی از همون روزش من حالم خیلی بد بود عصبی بودم و ناراحت خودمو بستم به قرص چیزای دیگه من:اون چیزا چی بودن میرا:الکل تا بتونم حداقل اروم بشم دست خودم نبود اصلا غذا میخوردم زود بالا میاوردم بخاطر همون نمیخوردم وقتایم که بهم نگاه نمیکردی تو کمپانی خیلی بیشتر بهم فشار میومد خوب شد که تهیونگ میومد بهم سر میزد و اون مراقبم بود ولی من بازهم تو رو میخواستم تا امروز که بهم فشار اومد و نتونستم تحمل کنمو اون کارو کردم که تو اومدی میخواستم باهات سرد برخورد کنم اما نتونستم چون واقعا دلم برات تنگ شده بود همرو برام تعریف کرد گریم در اومد رفتم سریع بغلش کردم و محکم گرفتمش تو بغلم من:الهی بمیرم برات مغز لعنتی فدات شم زندگیم ببخشید معذرت میخوام میرا:جونگ کوک من بخشیدمت من:عشقم یعنی من اینکارو باهات کردم به خدا وقتی دیدمت تویه اون حال میرا:زشت بودم من:این چه حرفیه تو خیلی خوشگلی فقط خیلی لاغر شدی گفتم باشم باید دوباره خودتو تقویت کنیا میرا:باشه
۴۴.۴k
۱۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.