برترین عشق پارت ۲۸
خوابیدم صبح از خواب بیدار شدم یون هی خیلی خوشگل خوابیده بود دلم نیومد بیدارش کنم دستمو رو صورتش کشیدم و همون یه بوس کوتاه رو لباش زدم و رفتم بیرون دست و صورتمو شستم و مسواکمم زدم و رفتم تا صبحونه رو آماده کنم همینجوری داشتم صبحونه رو درست میکردم که دیدم یون هی از در اتاق اومد بیرون و وایساد قشنگ چشماشم باز بود رفتم طرفش و بردمش طرف دیوار دو دستامو گذاشتم رو صورتت من:صبح بخیر همه ی زندگیم یون هی:صبح بخیر زندگیم بعد صورتمو بردم نزدیک لباش و لبامو گذاشتم رو لباشو میخوردمو گاز میگرفتم اونم همراهی میکرد لبا همدیگرو میخوردیمو گاز میگرفتیم بعد جدا شدیم یکم فاصله گرفتم و دوباره لبامو گذاشتم رو لباش و دیگه جدا شدیم بعد خودم بردمش دست و صورتشو شستم مسواکم براش زدم و بردمش بیرون نشوندمش رو اوپن و بهش شیرموز دادم من:میدون برای شیرموز جونم در میره(خداااا😍😂) یون هی:آره خیلی دوست داشتی من:آره بیا بخورش بعد شیرموز و خورد نصفش مونده بود منم هی نگاه میکردم یون هی:عشقم بیا نصفشم تو بخور من:من قربون مهربونیت بشم آخه بعد شیرموز و ازش گرفتم و خوردم بعد آوردمش پایین و بردمش گذاشتمش رو میز نشست صبحونه بهش میدادم هم اون میخورد هم من یکم از نوتلا رو لباش بود دستمو گذاشتم رو صورتش بعد لبامو چسبوندم به لباش و مشکلات و خوردم من:گوش لبات نوتلا بود بعد منم خوردمش یون هی:نوش جونت🙂 من:قربونت برم امروز باید برم کمپانی تمرین رقص تو هم که کاری نداری که بیای اونجا خوب من از تنهایت میمیرم که یون هی:عاا عشقم هم به من فکر کن هم به تمرین رقصت من:باشه
از زبون خودم
جونگ کوک چند دقیقه دیگه رفت منم رفتم دنبالش بعد دستمو گرفت کوک:عشقم اگه طول کشید نگران نشیا من:نه عشقم نمیشم خودتم خواستی بهم زنگ بزن کوک:اینجوری باشه که هی باید بهت زنگ بزنم من:برو دیگه عشقم دیرت میشه کوک:از الان دلم برات تنگ شد من:عشقم هنوز پیشمی برو کوک:یه کار کن بوس بده من:باشه رفتم رو لباشو بوسیدم بعد جدا شدم داشت میرفت یهو با سرعت اومد طرفم دستمو کشید و لباشو گذاشت رو لبام و لبامو میخورد و گاز میگرفت بعد رفت در و بستم چند دقیقه بعد گوشیم زنگ خورد عمو بود بهم گفته بود یه چند روزی میره سفر و من جاش مدیریت کنم(عرررر😋😂😂😂عموت پی دی نیم باشه همینه😋😂😂) و گفت که بیام اونجا پیشش تا یسری کارارو بهم بگه رفتم یه لباس دکمه دار مشکی پوشیدم جلوشو باز گذاشتم و آستیناشم تا آرنج تا زدم بعد زیر اون لباس یه تیشرت مشکی تنگ پوشیدم با یه شلوار لی آبی کم رنگ تنگ که اون لباس زیرمو بردم تو شلوار یه رژلب آجری زدم با یه خط چشم کوچیک و رفتم کمپانی گفتم قبل از اینکه برم تو اتاق عمو یه سرم به جونگ کوک بزنم رفتم وایسادم جلو شیشه
از زبون خودم
جونگ کوک چند دقیقه دیگه رفت منم رفتم دنبالش بعد دستمو گرفت کوک:عشقم اگه طول کشید نگران نشیا من:نه عشقم نمیشم خودتم خواستی بهم زنگ بزن کوک:اینجوری باشه که هی باید بهت زنگ بزنم من:برو دیگه عشقم دیرت میشه کوک:از الان دلم برات تنگ شد من:عشقم هنوز پیشمی برو کوک:یه کار کن بوس بده من:باشه رفتم رو لباشو بوسیدم بعد جدا شدم داشت میرفت یهو با سرعت اومد طرفم دستمو کشید و لباشو گذاشت رو لبام و لبامو میخورد و گاز میگرفت بعد رفت در و بستم چند دقیقه بعد گوشیم زنگ خورد عمو بود بهم گفته بود یه چند روزی میره سفر و من جاش مدیریت کنم(عرررر😋😂😂😂عموت پی دی نیم باشه همینه😋😂😂) و گفت که بیام اونجا پیشش تا یسری کارارو بهم بگه رفتم یه لباس دکمه دار مشکی پوشیدم جلوشو باز گذاشتم و آستیناشم تا آرنج تا زدم بعد زیر اون لباس یه تیشرت مشکی تنگ پوشیدم با یه شلوار لی آبی کم رنگ تنگ که اون لباس زیرمو بردم تو شلوار یه رژلب آجری زدم با یه خط چشم کوچیک و رفتم کمپانی گفتم قبل از اینکه برم تو اتاق عمو یه سرم به جونگ کوک بزنم رفتم وایسادم جلو شیشه
۱۹.۳k
۱۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.