عشق بی انتها پارت۹۵
#بوساگ
از تو بغلش اومدم بیرون جونگ کوک گرفت اشکامو با انگوشت شستش پاک کرد کوک:دیگه گریه نکن من:باشه بخاطر اون ترسم یهو قش کردم داشتم از پشت میوفتادم که گرفتم
#کوک
داشت میوفتاد که گرفتمش نشستم رو زمین من:بوساگ بوساگ چی شد یهو چرا اینجوری شدی بوساگ دستمو میمالیدم به صورتش بعد از رو زمین بلندش کردم بردمش گذاشتمش رو مبل منم کنارش نشستم رفتم یکم آب براش آوردم من:بوساگ اینو بخور خیلی ترسیدی سرشو گرفتم بالا وآب و دادم بهش و دوباره سرشو گذاشتم زمین با چشما بسته گفت بوساگ:جونگ کوک من:جانم بوساگ:خیلی جنتلمن بودی امشب من:نه بابا بوساگ:آره جونگ کوکا من:جون دلم بوساگ:خیلی دوست دارم پیشونیمو چسبوندم رو پیشونیش گفتم من:من بیشتر دوست دارم لعنتی بوساگ:نه من بیشتر من:نه دیگه من بیشتر بوساگ:باشه تو من:فکر کنم امشب کم بوسیدمت درسته بوساگ:آره من:خوب پیشونیمو برداشتم یه نگاه بهش کردم دستمو بردم سمت گردنش رو موهاش و لبامو محکم چسبوند رو لباش و لباشو مک میزدم و میخوردم زبونمو تو دهنش حرکت میدادم و میچرخوندم و به زبونش میزدم اونم همراهی میکرد شیش دقیقه تموم همینجوری ادامه میدادم براق اینکه نفس بهمون برسه من هی لبامو برداشتم یه نفس عمیق میکشیدیم و دوباره لبامو گذاشتم رو لباش این دفعه لب پایینشو خوردم و گاز گرفتم اونم لب بالامو مک میزد و میخورد دیکه آب دهنمون داشت میزد بیرون که لبامو برداشتم و دور دهنمو با دستم پاک کردم رژلبیم که زده بود رو لبام موند بوساگ:لبات من:لبام چی بوساگ:رژلبم مالیده شده به لبات بیا پاکش کنم سرمو بردم جلو اونم انگوشتشو برد سمت لبام و رژ رو لبامو پاک میکرد و به لباش نگاه میکردم و خودش بوساگ:هی آقا پسر به فکر قلب منم باش اونجوری نگاه میکنی با اون چشما خمار نگاه میکنی قلبم میخواد کنده شه من:خوب چیکار کنم نمیشه ازت دل کند آخه هرچقدر نگاه میکنم این صورتو و اون لبارو که میخورمشون سیر نمیشم تمومی نداره داشت پاک میکرد که دستشو گرفتم بردم بالا اون یکی دستشم برداشتم بردم بالا سرش با دوتا دستام دستاشو گرفتم بعد لبامو دوباره گذاشتن رو لباش و آروم آروم میخوردم و گاز میگرفتم(چجوریه خفه نمیشن😐😂) این دفعه دیگه جدا شدم و بازم رژلب رو لبام یود و گفتم که پاکش کنه و پاک کرد من:دیگه خوابت نمیاد بوساگ:نه من:پس پاشو بریم باهام شام درست کنیم بوساگ:باشه بریم
از تو بغلش اومدم بیرون جونگ کوک گرفت اشکامو با انگوشت شستش پاک کرد کوک:دیگه گریه نکن من:باشه بخاطر اون ترسم یهو قش کردم داشتم از پشت میوفتادم که گرفتم
#کوک
داشت میوفتاد که گرفتمش نشستم رو زمین من:بوساگ بوساگ چی شد یهو چرا اینجوری شدی بوساگ دستمو میمالیدم به صورتش بعد از رو زمین بلندش کردم بردمش گذاشتمش رو مبل منم کنارش نشستم رفتم یکم آب براش آوردم من:بوساگ اینو بخور خیلی ترسیدی سرشو گرفتم بالا وآب و دادم بهش و دوباره سرشو گذاشتم زمین با چشما بسته گفت بوساگ:جونگ کوک من:جانم بوساگ:خیلی جنتلمن بودی امشب من:نه بابا بوساگ:آره جونگ کوکا من:جون دلم بوساگ:خیلی دوست دارم پیشونیمو چسبوندم رو پیشونیش گفتم من:من بیشتر دوست دارم لعنتی بوساگ:نه من بیشتر من:نه دیگه من بیشتر بوساگ:باشه تو من:فکر کنم امشب کم بوسیدمت درسته بوساگ:آره من:خوب پیشونیمو برداشتم یه نگاه بهش کردم دستمو بردم سمت گردنش رو موهاش و لبامو محکم چسبوند رو لباش و لباشو مک میزدم و میخوردم زبونمو تو دهنش حرکت میدادم و میچرخوندم و به زبونش میزدم اونم همراهی میکرد شیش دقیقه تموم همینجوری ادامه میدادم براق اینکه نفس بهمون برسه من هی لبامو برداشتم یه نفس عمیق میکشیدیم و دوباره لبامو گذاشتم رو لباش این دفعه لب پایینشو خوردم و گاز گرفتم اونم لب بالامو مک میزد و میخورد دیکه آب دهنمون داشت میزد بیرون که لبامو برداشتم و دور دهنمو با دستم پاک کردم رژلبیم که زده بود رو لبام موند بوساگ:لبات من:لبام چی بوساگ:رژلبم مالیده شده به لبات بیا پاکش کنم سرمو بردم جلو اونم انگوشتشو برد سمت لبام و رژ رو لبامو پاک میکرد و به لباش نگاه میکردم و خودش بوساگ:هی آقا پسر به فکر قلب منم باش اونجوری نگاه میکنی با اون چشما خمار نگاه میکنی قلبم میخواد کنده شه من:خوب چیکار کنم نمیشه ازت دل کند آخه هرچقدر نگاه میکنم این صورتو و اون لبارو که میخورمشون سیر نمیشم تمومی نداره داشت پاک میکرد که دستشو گرفتم بردم بالا اون یکی دستشم برداشتم بردم بالا سرش با دوتا دستام دستاشو گرفتم بعد لبامو دوباره گذاشتن رو لباش و آروم آروم میخوردم و گاز میگرفتم(چجوریه خفه نمیشن😐😂) این دفعه دیگه جدا شدم و بازم رژلب رو لبام یود و گفتم که پاکش کنه و پاک کرد من:دیگه خوابت نمیاد بوساگ:نه من:پس پاشو بریم باهام شام درست کنیم بوساگ:باشه بریم
۲۶.۹k
۱۶ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.