جان بر لب است و حسرت

‏جان بر #لب است و حسرت، در دل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید...
دیدگاه ها (۱)

‏فردا اگر بدونِ تماشای چشم توخاکم کنند، آه ... چه خاکی به سر...

انصاف نباشد که منِ خسته‌ی رنجورپروانه‌ی او باشم و او شمعِ جم...

‏من و یک لحظه جدایی ز تو، آن گاه حیات؟این‌قدر صبر به عاشق نس...

در جوانیحالاامان#محمد_صالح_علاء

🌱🍒بر لب لرزان من فریاد دل خاموش بودآخر آن تنها امید جان، تنه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط