طاها
#طاها
سرگردون تو خیابونا پرسه میزنم ،دلم نمیخواد حتی تصور کنم که قراره تو آینده چیکار کنم ،انگار عشقو انتقامم بهم گره خوردن.....
دلم میخواد داد بزنم ازش متنفرم ولی نیستم من عاشقشم ،اون یه تیکه از وجودم نیست بلکه تمامه منه ،اما مامانمم تمام من بود مامانمم دنیای من بود ،من میمردم واسه خندهاش،واسه عطر تنش ....
نمیتونستم گذشته رو کنار بزارمو به آینده بچسبم چون رد زخم گذشته رو قلبم مونده بود .....
در ماشینمو باز کردم ،شیشه ویسکی که تو داشبورد بودو برداشتم وسرکشیدم ماشینو همونجا ول کردم ورفتم ،نمیدونم کجا ولی فقط میخواستم یطوری قلبمو آروم کنم ،ویسکیوسر کشید عصبی بی مقصد وسط خیابونا قدم میزدم که یه ماشین بوقی برام زد که بدون اینکه بهش محل بدم به راهم ادامه دادم ،با عصبانیت ازماشینش پیاده شد ودستشو به یقم گرفتو مشتی حواله صورتم کرد ،برام مهم نبود که داره کتکم میزنه فقط خیره نگاهش میکردم که لگدی به پهلوم زدوگفت:بی پدر مادر چی زدی آشغال حرومی....
عصبی از رو زمین بلند شدم ،یقه پیرهنشو به دستم گرفتم واز لای دندونام دادزدوم:کی بی پدرو مادر ها ،کی مرتیکه عوضی هولش دادم که افتاد رو کاپوت ماشینش تا میخوردش زدمش که چند نفر اومدن به زور ازم جداش کردن....
عصبی دستی به موهام کشیدمو به سمت خونه حرکت کردم.....
#رها
با مامان بابا خدافظی کردم و به سمت خونه طاها رفتم ،یه چیزی آشفته کرده بودش چون اصلا حالش خوب نبود ، پول تاکسیو حساب کردم وازش پیاده شدم ،درخونه رو با کلید باز کردم ورفتم تو ،ساعت ۱شب بود حتما باید تا الان طاها اومده باشه ،رفتم تو واسمشو صدا زدم:طاهاااااا!!!!
که جوابی نشنیدم تو اتاقا دنبالش گشتم ولی نبود ،پس هنوز نیومده بود ،نگرانش شدم مگه میشه انقدر دیربیاد،شمارشو گرفتم چند بار ولی در دسترس نبود .....
پوف کلافه ای کشیدم و به سمت حموم رفتم یه دوش گرفتم اومدم بیرون حولمو دورم پیچیدم ....
وروی تخت با همون حوله منتظرش نشستم......
#طاها
بایه حال داغون در خونه رو باکلیدباز کردم ،لبم جر خورده بود واز دماغم خونه میود اهمیتی ندادم و به سمت اتاقمون رفتم ،دراتاقو باز کردم که دیدم رها بایه حوله که دوره بدنش پیچیده بود روی تخت خوابش برده ،به سمتش رفتم ،دستمو لای موهای نمدارش کردم وبا بغض گفتم:چرا تو؟چرا اون آدم باید تومیبودی ؟هوم!!
اشک گونه هامو خیس کرد گوشه لبشو بوسیدم ،پتورو کشیدم روش واز پشت بغلش کردم ،سرمو تو گودی گردنش بردم وچشمای اشکیمو بستمو بغضمو خفه کردم ....
هیچی واسم مهم نبود فقط میخواستم آروم بشم.....
سرگردون تو خیابونا پرسه میزنم ،دلم نمیخواد حتی تصور کنم که قراره تو آینده چیکار کنم ،انگار عشقو انتقامم بهم گره خوردن.....
دلم میخواد داد بزنم ازش متنفرم ولی نیستم من عاشقشم ،اون یه تیکه از وجودم نیست بلکه تمامه منه ،اما مامانمم تمام من بود مامانمم دنیای من بود ،من میمردم واسه خندهاش،واسه عطر تنش ....
نمیتونستم گذشته رو کنار بزارمو به آینده بچسبم چون رد زخم گذشته رو قلبم مونده بود .....
در ماشینمو باز کردم ،شیشه ویسکی که تو داشبورد بودو برداشتم وسرکشیدم ماشینو همونجا ول کردم ورفتم ،نمیدونم کجا ولی فقط میخواستم یطوری قلبمو آروم کنم ،ویسکیوسر کشید عصبی بی مقصد وسط خیابونا قدم میزدم که یه ماشین بوقی برام زد که بدون اینکه بهش محل بدم به راهم ادامه دادم ،با عصبانیت ازماشینش پیاده شد ودستشو به یقم گرفتو مشتی حواله صورتم کرد ،برام مهم نبود که داره کتکم میزنه فقط خیره نگاهش میکردم که لگدی به پهلوم زدوگفت:بی پدر مادر چی زدی آشغال حرومی....
عصبی از رو زمین بلند شدم ،یقه پیرهنشو به دستم گرفتم واز لای دندونام دادزدوم:کی بی پدرو مادر ها ،کی مرتیکه عوضی هولش دادم که افتاد رو کاپوت ماشینش تا میخوردش زدمش که چند نفر اومدن به زور ازم جداش کردن....
عصبی دستی به موهام کشیدمو به سمت خونه حرکت کردم.....
#رها
با مامان بابا خدافظی کردم و به سمت خونه طاها رفتم ،یه چیزی آشفته کرده بودش چون اصلا حالش خوب نبود ، پول تاکسیو حساب کردم وازش پیاده شدم ،درخونه رو با کلید باز کردم ورفتم تو ،ساعت ۱شب بود حتما باید تا الان طاها اومده باشه ،رفتم تو واسمشو صدا زدم:طاهاااااا!!!!
که جوابی نشنیدم تو اتاقا دنبالش گشتم ولی نبود ،پس هنوز نیومده بود ،نگرانش شدم مگه میشه انقدر دیربیاد،شمارشو گرفتم چند بار ولی در دسترس نبود .....
پوف کلافه ای کشیدم و به سمت حموم رفتم یه دوش گرفتم اومدم بیرون حولمو دورم پیچیدم ....
وروی تخت با همون حوله منتظرش نشستم......
#طاها
بایه حال داغون در خونه رو باکلیدباز کردم ،لبم جر خورده بود واز دماغم خونه میود اهمیتی ندادم و به سمت اتاقمون رفتم ،دراتاقو باز کردم که دیدم رها بایه حوله که دوره بدنش پیچیده بود روی تخت خوابش برده ،به سمتش رفتم ،دستمو لای موهای نمدارش کردم وبا بغض گفتم:چرا تو؟چرا اون آدم باید تومیبودی ؟هوم!!
اشک گونه هامو خیس کرد گوشه لبشو بوسیدم ،پتورو کشیدم روش واز پشت بغلش کردم ،سرمو تو گودی گردنش بردم وچشمای اشکیمو بستمو بغضمو خفه کردم ....
هیچی واسم مهم نبود فقط میخواستم آروم بشم.....
۱۹.۴k
۰۷ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.