من هرگز آسمان را

من هرگز آسمان را
زیبا ندیده بودم
از اینسان
چشم تو آسمان را
قابی گرفته است؟
یا آن که آسمان
آیینه­ دار چشم تو گشته است؟

آبی همیشه وسوسه­ ام کرده است
حتا
زان پیش تر که چشمی درمن
«شعر سیاه گویایی» باشد
چشمی
«طلوع آبی دریا» بود
شاید همیشه هر سفر جست و جوی من
انگیزه­اش سراغ تو بوده است
وان آتشی که این همه سال
می­ سوخت پشت مه
یک شعله از چراغ تو بوده است

چشمت به رنگ عشق!
روزی که رنگ لبخند، نارنجی ست
رنگ ملال ، خاکستری
و رنگ عشق آبی
نیلوفری که چیده ­ام از حشمت
چتری بزرگ­تر شده باشد
شاید
تا عشق
در سایه ­اش به ناز بیاساید.
دیدگاه ها (۲)

لحظه ای پیش من ای یار طبیبانه بیاسینه ام پر شده از مهر صمیما...

بی جهت نیست که دل سمتِ تو عادت داردبه نسیمِ سر زلفِ تو حسادت...

یادمان نرود...در دفتر دیکته فردایمان بنویسیم:انسان بودن، پاک...

چون دم جان دادنم آهی ز جانان برنخاستآهی از من سر نزد کز مردم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط