فیک 🫦doubt in love🫦پارت♡42♡
فیک 🫦doubt in love🫦پارت♡42♡
ا.ت و یونجون : ممنونم
ا.ت: خوب حالا میخوای چیکار کنی نقشه از چه قراره
یونجون : ....(داره نقشع رو به ا.ت میگه)
ا.ت : اهووم خوبه ولی اگه نگرفت چی
یونجون : ا.ت عزیز همه ادم های که اینجا گیر افتادن توریست بودن ما چی ما توریستیم ما مافیا ایم عزیزم
ا.ت : نمیبینی اون مترجم چی میگفت میگفت که خانواده اش خیلی پولدار بودن ولی ۷۲ سالع که زندانیه
یونجون : من منظورم این نبود ما فراریم پدر بزرگم هم دنبال ماع زیر زمین هم باشیم پیدامون میکنه که تو رو بگیره یعنی ما قرار نیست زندانی بودن مون ۷۲ سال یا بیشتر طول بکشه تهش ۷،۸ ماه طول میکشه واسه همین استرس نداشته باش
ا.ت : تو میگفتی امشب رو نقشع میکشیم نمیخوابیم بیا نقشع رو کشیدیم منم مثل سگ خوابم میاد تو چطور
یونجون : باش ولی بیا این دفعه سنگ بزاریم بین مون چون کل امروز فکم درد میکرد
ا.ت : وایییی تو چقد بانمکی هر هر بی مزه بعدم ما قرار نیست تو یه تخت بخوابیم امشب تو رو زمین میخوابی
یونجون :چرا من باید پایین بخوابم ما که پتو بالشت نداریم
ا.ت: داریم من از یکی گرفتم بیا این پتو این بالشت اینم بنداز زیرت کمر درد نگیری
یونجون : چرا من باید بخوابم تو که راه حل پیدا کردی خودت ازش استفاده کن
ا.ت : غلط امروز رو که یادت نزفته تو کردی توام باید پایین بخوابی
یونجون : چییی نه بابا تو خودت رو انداخته بودی رو من توام اندازه من مقصری توی این قضیه
ا.ت : مال من یکیع مال تو دوتا
یونجون : اولیش که با مال تو برابره ولی دومیش صواب بود
ا.ت : خف بگیر بخواب
رادی : ا.ت و یونجون هر کدوم سر جایه خودشون خوابیده بودن داشتن جروبحث میکردن که کی مقصر تره عین بچه ها تو کلاس که باهم جروبحث میکنن این میز منه بدش من اون یکی هم میگه نخیر امروز صبح تو جای من بود اخرم دعواشون به پایان رسید و یونجون شروع میکردن الکی سرفه کردن
ا.ت : چته هی سرفه میکنی
یونجون : زمین یخه واسه همونه
ا.ت : رو بالشتی و پتو همه چیزت رو بردار بیا بالا
یونجون : واقعا 🤩🤩
ا.ت : اره بیا ولی پتو و بالشت و زیر اندازت رو بزار وسط
یونجون : چشم هرچی شما امر کنید
ا.ت و یونجون : ممنونم
ا.ت: خوب حالا میخوای چیکار کنی نقشه از چه قراره
یونجون : ....(داره نقشع رو به ا.ت میگه)
ا.ت : اهووم خوبه ولی اگه نگرفت چی
یونجون : ا.ت عزیز همه ادم های که اینجا گیر افتادن توریست بودن ما چی ما توریستیم ما مافیا ایم عزیزم
ا.ت : نمیبینی اون مترجم چی میگفت میگفت که خانواده اش خیلی پولدار بودن ولی ۷۲ سالع که زندانیه
یونجون : من منظورم این نبود ما فراریم پدر بزرگم هم دنبال ماع زیر زمین هم باشیم پیدامون میکنه که تو رو بگیره یعنی ما قرار نیست زندانی بودن مون ۷۲ سال یا بیشتر طول بکشه تهش ۷،۸ ماه طول میکشه واسه همین استرس نداشته باش
ا.ت : تو میگفتی امشب رو نقشع میکشیم نمیخوابیم بیا نقشع رو کشیدیم منم مثل سگ خوابم میاد تو چطور
یونجون : باش ولی بیا این دفعه سنگ بزاریم بین مون چون کل امروز فکم درد میکرد
ا.ت : وایییی تو چقد بانمکی هر هر بی مزه بعدم ما قرار نیست تو یه تخت بخوابیم امشب تو رو زمین میخوابی
یونجون :چرا من باید پایین بخوابم ما که پتو بالشت نداریم
ا.ت: داریم من از یکی گرفتم بیا این پتو این بالشت اینم بنداز زیرت کمر درد نگیری
یونجون : چرا من باید بخوابم تو که راه حل پیدا کردی خودت ازش استفاده کن
ا.ت : غلط امروز رو که یادت نزفته تو کردی توام باید پایین بخوابی
یونجون : چییی نه بابا تو خودت رو انداخته بودی رو من توام اندازه من مقصری توی این قضیه
ا.ت : مال من یکیع مال تو دوتا
یونجون : اولیش که با مال تو برابره ولی دومیش صواب بود
ا.ت : خف بگیر بخواب
رادی : ا.ت و یونجون هر کدوم سر جایه خودشون خوابیده بودن داشتن جروبحث میکردن که کی مقصر تره عین بچه ها تو کلاس که باهم جروبحث میکنن این میز منه بدش من اون یکی هم میگه نخیر امروز صبح تو جای من بود اخرم دعواشون به پایان رسید و یونجون شروع میکردن الکی سرفه کردن
ا.ت : چته هی سرفه میکنی
یونجون : زمین یخه واسه همونه
ا.ت : رو بالشتی و پتو همه چیزت رو بردار بیا بالا
یونجون : واقعا 🤩🤩
ا.ت : اره بیا ولی پتو و بالشت و زیر اندازت رو بزار وسط
یونجون : چشم هرچی شما امر کنید
۶.۵k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.