فیک من فقط تورو میخوام....
از دید کوک//
هوفففف...نزدیک بودا....اخ خدا چقد خستم//به چلیه ی چپشم نمیگیره دخترم داره میمیره😭💔//رفتم پیش اعضا نشستمو خودمو حالت ناراحت نشون دادم....چند لحظه بعد جینو جیمین اومدن داخلو جین تا منو دید دوباره رف بیرون....اینجا چه خبره؟....بعد چند مین یه زن بدو بدو ادرس لونا میپرسید//من وارد میشوم😭💔//
علامت من: *
*خانم ...دخترم...دخترم کجاس...بگوووو
_اروم باشید اینجا بیمارستانه ....اسم دخترتون چیه؟
*ل..لونا...هق...کیم لونا
_اوه خداجون...دخترتون تو اتاق عمل....
همینو که گفت زنه بیهوش شدو همه رفتن طرفش....من رفتم نزدیکش...چقدر شبیه لونا بود!.....
(جین)خانم؟...خانم؟
همون لحظه جین اون زنو دیدو فوری رف سمتش....
//چند مین بعد//
اون زنو که مامان لونا بودو بردن تا استراحت کنه....ماهم نشسته بودیم سرجامون
(شوگا)چقدر طول کشید دارم نگران میشم!
(نامجون)فقط باید دعا کنیم سالم بمون....
//ازدیدراوی///
حرف نامجون با اومدن لنگان لنگان تهیونگ قطع شد...تهیونگ دستش رو سرش بودو با چشای سرخش به نامجون نگاه میکرد....نامجون که تا اون لحظه به دیوار تکیه داده بود تا تهیونگو دید رفت سمتش و اونرو گرفت....گذاشت روی صندلیه روبروی کوک...همون لحظه تهیونگ با دیدن کوک اتیش گرفتو پاشد...انگار نه انگار چند ثانیه پیش حالش بد بود...
ت_چیکارش کردییییییی
جیمین_اروم باش
کوک_من کاری نکردم لعنتی اهه
جیمین تهیونگو بغل کرد و تهیونگ با بغض داد زد
تهیونگ_لعنتی داون ازت باردار بوددددد!!!!
همه با اون کلمه هنگ کردن!!
//ذهن کوک:ا..ا..اون از من باردار بود؟...ن..نه..نهه//
ذهن جین و نامجون:یعنی...بچه مرددددد!؟؟
همه ساکت بودن و هیچ حرکتی نمیکردن....تا اینکه جیمین تهیونگو از بغلش بیرون کشیدو تو چشاش نگاه کرد
جیمین_ت..ته...هیونگ.....بگو واقعیت ...ن..نداره
تهیونگ_دارهههه...اون یه ماهش ببوددددد...میخواس امشب بهت بگهههه//خطاب به کوک//میخواست که باهم بریدو واسه بچع خرید کنینننن....دلعنتییییی....اون خوش حال بودددد....//اروم شدو اروم با بغض گفت//ا..اون میخواست با ...ت..تو زندگی کنه....!!
//کوک:چ..چی؟...ب..بامن؟//
همون لحظه دکتر با دستایی پر از خون بیرون اومدو همه سمتش هجوم بردن
تهیونگ:آقای دکتر چیشددد سالمه؟
جیمین:تروخدا بگید حالش خوبه؟
یونگی:حال لونا چطورع؟
دکتر:اروم باشید....متأسفم ولی ایشون............
ادامه دارد.....
هق😭💔بچم مرددددد😭😭😭💔💔💔
هوفففف...نزدیک بودا....اخ خدا چقد خستم//به چلیه ی چپشم نمیگیره دخترم داره میمیره😭💔//رفتم پیش اعضا نشستمو خودمو حالت ناراحت نشون دادم....چند لحظه بعد جینو جیمین اومدن داخلو جین تا منو دید دوباره رف بیرون....اینجا چه خبره؟....بعد چند مین یه زن بدو بدو ادرس لونا میپرسید//من وارد میشوم😭💔//
علامت من: *
*خانم ...دخترم...دخترم کجاس...بگوووو
_اروم باشید اینجا بیمارستانه ....اسم دخترتون چیه؟
*ل..لونا...هق...کیم لونا
_اوه خداجون...دخترتون تو اتاق عمل....
همینو که گفت زنه بیهوش شدو همه رفتن طرفش....من رفتم نزدیکش...چقدر شبیه لونا بود!.....
(جین)خانم؟...خانم؟
همون لحظه جین اون زنو دیدو فوری رف سمتش....
//چند مین بعد//
اون زنو که مامان لونا بودو بردن تا استراحت کنه....ماهم نشسته بودیم سرجامون
(شوگا)چقدر طول کشید دارم نگران میشم!
(نامجون)فقط باید دعا کنیم سالم بمون....
//ازدیدراوی///
حرف نامجون با اومدن لنگان لنگان تهیونگ قطع شد...تهیونگ دستش رو سرش بودو با چشای سرخش به نامجون نگاه میکرد....نامجون که تا اون لحظه به دیوار تکیه داده بود تا تهیونگو دید رفت سمتش و اونرو گرفت....گذاشت روی صندلیه روبروی کوک...همون لحظه تهیونگ با دیدن کوک اتیش گرفتو پاشد...انگار نه انگار چند ثانیه پیش حالش بد بود...
ت_چیکارش کردییییییی
جیمین_اروم باش
کوک_من کاری نکردم لعنتی اهه
جیمین تهیونگو بغل کرد و تهیونگ با بغض داد زد
تهیونگ_لعنتی داون ازت باردار بوددددد!!!!
همه با اون کلمه هنگ کردن!!
//ذهن کوک:ا..ا..اون از من باردار بود؟...ن..نه..نهه//
ذهن جین و نامجون:یعنی...بچه مرددددد!؟؟
همه ساکت بودن و هیچ حرکتی نمیکردن....تا اینکه جیمین تهیونگو از بغلش بیرون کشیدو تو چشاش نگاه کرد
جیمین_ت..ته...هیونگ.....بگو واقعیت ...ن..نداره
تهیونگ_دارهههه...اون یه ماهش ببوددددد...میخواس امشب بهت بگهههه//خطاب به کوک//میخواست که باهم بریدو واسه بچع خرید کنینننن....دلعنتییییی....اون خوش حال بودددد....//اروم شدو اروم با بغض گفت//ا..اون میخواست با ...ت..تو زندگی کنه....!!
//کوک:چ..چی؟...ب..بامن؟//
همون لحظه دکتر با دستایی پر از خون بیرون اومدو همه سمتش هجوم بردن
تهیونگ:آقای دکتر چیشددد سالمه؟
جیمین:تروخدا بگید حالش خوبه؟
یونگی:حال لونا چطورع؟
دکتر:اروم باشید....متأسفم ولی ایشون............
ادامه دارد.....
هق😭💔بچم مرددددد😭😭😭💔💔💔
۳۳.۶k
۰۸ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.