وقت رفتن بیست سالم بود .
وقت رفتن بیست سالم بود .
خم شدم تامادرم بتواند گونه ام را ببوسد ..
موقع آمدن ، بعداز بیست و هشت
سال ، هنوز بیست ساله ام ..
اما آن اندازه شده ام که مادرم بتواند
تمام وجودم را در آغوش بگیرد .. !
اما پیدایم نمیکنند ..
و من با این همه نام ،
گـــمـنام هستم
وقت رفتن بیست سالم بود .
خم شدم تامادرم بتواند گونه ام را ببوسد ..
موقع آمدن ، بعداز بیست و هشت
سال ، هنوز بیست ساله ام ..
اما آن اندازه شده ام که مادرم بتواند
تمام وجودم را در آغوش بگیرد .. !
اما پیدایم نمیکنند ..
و من با این همه نام ،
گـــمـنام هستم
۷۰۲
۱۳ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.