خان زاده Part 6
#رها
ارسام بلند شد و اومد به طرف من
÷ مهمونی تموم شد پاشو بریم
بی چون و چرا بلند شدم از خدمه اونجا مانتوم رو گرفتم و تنم کرد
حال ارسام اصلا خوب نبود
_ میخوای من رانندگی کنم
با داد: ن مگه خودم نمیتونم
دیگه چیزی نگفتم ولش کن اخرش میمیریم دیگه
نشستیم تو ماشین که پاشو گذاشت رو گاز
فقط صندلی ماشین رو فشار میدادم و جیک نمیزدم که بلاخره رسیدیم عمارت
#طاها
& چی شد آقای بهمنی بزرگ دوباره باختی
- اتفاقا بردم
& دوباره چی رو باخ دادی
- دارم میگم بردم
& تو از آرسام بردی تو کتم نمیره
- بره امشب خیلی بد حالش گرفته شد برای اولین بار باخت
& اون چی رو باخ داد حتنا سند شرکت
- ن اون دختره
& کدوم دختر
- همونی که باهاش بود
تو قکر رفتم ببینم کدوم دختر رو میگه که یاد اون دختره که جلوش نسشته بود افتادم
اخمامو کشیدم تو هم
& نمیخوای بیاریش خونه که
- چرا نیارمش
& حیا رو خوردی ی ردویل هم روش
- چی میگی تو پسر اون دختر به عنوان خدمه وایمیسته
& این همه خدمه نیازی به خدمه جدید نیس
- میدونم ولی اون دختر فردا باید بیاد عمارت من تا آرسام فکر نکنه من بیخیال میشم
دیگه باهاش حرف نزدم واسمم مهم نبود
#رها
در حیاط عمارت رو باز کرد و رفت داخلش
پیاده شدیم دیدم داده تلو تلو میخوره
_ میخوای کمکت کنم
÷ تو میخوای کمک من کنی توی که امشب ریدی به اعصابم
_ مگه چیکار کردم
همین جوری که حرف میزدم میرفتم سمتش
÷ هه تو باعث شدی من امشب ببازم از بس که نحسی
_ به مت چه ربطی داره تو خودت مست کردی و حواست نبود
دستشو گرفت زیر گلوم و فشار داد همین جوری منو از روی زمین بلند کرد
تقلا میکردم داشتم خفه میشدم
÷ تو واقعا نحسی من تا بحال هیچ شرطی رو نباخته بودم که امشب سر تو شرط بستم و باختم
دستشو ول کرد و من با شتاب افتادم رو زمین به سرفه افتادم و سعی میکردم نفس بگیرم
÷ امشب وسایلت رو جمع میکنی فردا میان دنبالت
یعنی چی این چی داره واسه خودش بلغور میکنه
با صدای ضعیف: من قراره کجا برم
÷ هه بهت خوش میگذره تو ویلای اقای بهمنی
بهنی همون که اومد و باهاش سلام علیک کرد ن این امکان نداره ن
_ ولی من نمیخوام برم
÷ نخوای هن به زور میبرنت من تو رو باختم
مگه من کالام یا چیزی که سر من شرط میبنده
همین جوری تلو تلو خوران رفت تو منم وسط حیاط نشستم و به بخت سیاهم لعنت میفرستادم و گریه میکردم
اینم پارت ۶
ارسام بلند شد و اومد به طرف من
÷ مهمونی تموم شد پاشو بریم
بی چون و چرا بلند شدم از خدمه اونجا مانتوم رو گرفتم و تنم کرد
حال ارسام اصلا خوب نبود
_ میخوای من رانندگی کنم
با داد: ن مگه خودم نمیتونم
دیگه چیزی نگفتم ولش کن اخرش میمیریم دیگه
نشستیم تو ماشین که پاشو گذاشت رو گاز
فقط صندلی ماشین رو فشار میدادم و جیک نمیزدم که بلاخره رسیدیم عمارت
#طاها
& چی شد آقای بهمنی بزرگ دوباره باختی
- اتفاقا بردم
& دوباره چی رو باخ دادی
- دارم میگم بردم
& تو از آرسام بردی تو کتم نمیره
- بره امشب خیلی بد حالش گرفته شد برای اولین بار باخت
& اون چی رو باخ داد حتنا سند شرکت
- ن اون دختره
& کدوم دختر
- همونی که باهاش بود
تو قکر رفتم ببینم کدوم دختر رو میگه که یاد اون دختره که جلوش نسشته بود افتادم
اخمامو کشیدم تو هم
& نمیخوای بیاریش خونه که
- چرا نیارمش
& حیا رو خوردی ی ردویل هم روش
- چی میگی تو پسر اون دختر به عنوان خدمه وایمیسته
& این همه خدمه نیازی به خدمه جدید نیس
- میدونم ولی اون دختر فردا باید بیاد عمارت من تا آرسام فکر نکنه من بیخیال میشم
دیگه باهاش حرف نزدم واسمم مهم نبود
#رها
در حیاط عمارت رو باز کرد و رفت داخلش
پیاده شدیم دیدم داده تلو تلو میخوره
_ میخوای کمکت کنم
÷ تو میخوای کمک من کنی توی که امشب ریدی به اعصابم
_ مگه چیکار کردم
همین جوری که حرف میزدم میرفتم سمتش
÷ هه تو باعث شدی من امشب ببازم از بس که نحسی
_ به مت چه ربطی داره تو خودت مست کردی و حواست نبود
دستشو گرفت زیر گلوم و فشار داد همین جوری منو از روی زمین بلند کرد
تقلا میکردم داشتم خفه میشدم
÷ تو واقعا نحسی من تا بحال هیچ شرطی رو نباخته بودم که امشب سر تو شرط بستم و باختم
دستشو ول کرد و من با شتاب افتادم رو زمین به سرفه افتادم و سعی میکردم نفس بگیرم
÷ امشب وسایلت رو جمع میکنی فردا میان دنبالت
یعنی چی این چی داره واسه خودش بلغور میکنه
با صدای ضعیف: من قراره کجا برم
÷ هه بهت خوش میگذره تو ویلای اقای بهمنی
بهنی همون که اومد و باهاش سلام علیک کرد ن این امکان نداره ن
_ ولی من نمیخوام برم
÷ نخوای هن به زور میبرنت من تو رو باختم
مگه من کالام یا چیزی که سر من شرط میبنده
همین جوری تلو تلو خوران رفت تو منم وسط حیاط نشستم و به بخت سیاهم لعنت میفرستادم و گریه میکردم
اینم پارت ۶
۴.۹k
۱۲ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.