دو در یک
در شباهنگام تار
جغد کور قصه ام
روشنایی را بیافت
کورسو های امید
در دلش روشن بشد
دیگر اما هیچ
از مفهوم این موضوع پر مبحث نمیدانم
ولی
ترسم آن است که در بیم و سکوت
ثانیه دست مرا حبس نبودن بکند
و به خاموشی آن کنج اتاق
در دل ظلمت به یغمائی روم
که برابر نیست با هیچ امید
من به آن قطره خون میگویم
که "هدایت" مرده
و در آن ثانیه ها
پشت این پنجره ها
خواهم ماند
پشت این پنجره ها
سخنی پنهان است
که اگر گفته شود
دل شب می گرید
شعر از شهریارکاراندیش و رادین رودساز
جغد کور قصه ام
روشنایی را بیافت
کورسو های امید
در دلش روشن بشد
دیگر اما هیچ
از مفهوم این موضوع پر مبحث نمیدانم
ولی
ترسم آن است که در بیم و سکوت
ثانیه دست مرا حبس نبودن بکند
و به خاموشی آن کنج اتاق
در دل ظلمت به یغمائی روم
که برابر نیست با هیچ امید
من به آن قطره خون میگویم
که "هدایت" مرده
و در آن ثانیه ها
پشت این پنجره ها
خواهم ماند
پشت این پنجره ها
سخنی پنهان است
که اگر گفته شود
دل شب می گرید
شعر از شهریارکاراندیش و رادین رودساز
۱.۱k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.