نجوای عشق پارت ۵
رزی:این پسر من اونو دیده بودم من:دیدیش رزی:البته دوستشو دیدم من از دوستش خوشم اومده اسمش تهیونگه من:واو اینم اسم جونگ کوکه نکنه تو عاشق شدی دستشو گذاشت رو قلبش و رفت تو حس من:مرد😐😂 رزی:آره ولی نمیدونم اون حسی به من داره یانه من:اعتراف کن ☺ بهترین کار رزی:نمی تونم خجالت میکشم من:کمکت میکنم رزی:پشتمی من:اینه کوه بعد گرفت بغلم کرد منم بغلش کردم رزی:خیلی دوست دارم خواهری من:منم دوست دارم آجی جون همینجوری تو بغل هم بودیم که در زدن زنجیر و شل کردم باز نکردم در و تا نیمه باز کردم و نگاه کردم من:بله کوک:منم جونگ کوک من:آه تویی صبر کن چهار تا قفل و باز کردم و در و باز کردم من:سلام کوک:سلام میخواستم بهت بگم من فردا شب یه مهمونی گرفتم تو خونم و میخواستم بگم که توهم بیای من:من کوک:اوهوم من:باشه کوک:خیلی ممنون خوشحال میشم بیای من:خواهش میکنم خوب دیگه من برم کوک:باشه برو بای بای من:بای بای رفتم تو در و بستم رزی:کی بود من:جونگ کوک همسایه جلویی رزی:چی گفت من:گفت فردا شب مهمونی گرفته و منم دعوت کرده رزی:وایی چه شانسی من:چطور رزی:ها هیچی من:آهان خوب بریم بخوابیم رزی:بریم رفتیم خوابیدیم ولی من فقط به جونگ کوک فکر میکردم و خوابم نمیبرد دستمو گذاشتم رو قلبم و حسش کردم بدجوری تند تند میزد من:وایی چمه من امشب😃 چرا همش بهش فکر میکنم یعنی واقعا نه بابا عشق چیه انقدر با خودم کلنجار رفتم که خوابم برد صبح بیدار شدم امروز رئیس نیومده بود و کار تعطیل بود و منم نشستم که برای شب لباس انتخاب کنم رفتم سمت کمدام نگاه کرده بودم دوساعت چشمم به لباسا بود تا اینکه چشمم خورد به یه لباس قرمز نیم تنه با یه شرطک تا بالای زانو بالاتر مشکی که کنارش دکمه داشت و من اونا با پوتین ساق کوتاه تا موچ پا مشکی بپوشم لباس برق برقی بود ساعت پنج بود که حاضر شدم رفتم یه آرایش کم یه کرم زدم به صورتم خیلی طبیعیش کردم و موهامم که حالت دار بود و ریختم دورم کرم پودر طبیعی خط چشم کوچیک و یه رژلب قرمز رنگ مایه و رژگونه صورتی مایل به نارنجمم زده بودم و بعد رفتم لباسامو پوشیدم و کفشمم همینطور بعد موهای چتریمو ساف کردم موهام بلوند بود و وقتی ریخته بود رو چشماش چشمامو قشنگ معلوم کرده بود با یه عطر خوش بو زدم به خودم که عطرش پخش شد خیلی بوی شیرینی داشت و بعد رفتم پیش رزی من:رزی بعد اومد رزی:واو دختر چه خوشگل شدی من:مرسی رزز:برو دیگه من:باشه بعد رفتم و در زدم کوک:بله من:منم کوک:اوه بعد در و باز کرد
از زبون جونگ کوک
در و باز کردم و بهش خیره شدم خیلی خوشگل شده بود من:ببببیا تو نایکا:باشه
از زبون جونگ کوک
در و باز کردم و بهش خیره شدم خیلی خوشگل شده بود من:ببببیا تو نایکا:باشه
۱۲.۱k
۲۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.