عاشقانه
ناامید از همه کس خسته و دلسرد، دل است
معدنی از غم و عشق و غزل و درد، دل است
مات و مبهوت زمان،،، عاشق و آشفته و گیج
آنکه نه زوج، رقـم خورده و نه فـرد، دل است
طاقتم بـرده و جـانم به لب آورد آنکه
تشنه تا چشمه مرا بُرد و بیاورد، دل است
در بهاران شده همرنگ خزان، پژمرده
آنکه از خود چو همه سخت شده طرد، دل است
آنکه مردانه شده زخمــی نـامردی ها
مانده بر زیر لبش واژه ی برگرد، دل است
معدنی از غم و عشق و غزل و درد، دل است
مات و مبهوت زمان،،، عاشق و آشفته و گیج
آنکه نه زوج، رقـم خورده و نه فـرد، دل است
طاقتم بـرده و جـانم به لب آورد آنکه
تشنه تا چشمه مرا بُرد و بیاورد، دل است
در بهاران شده همرنگ خزان، پژمرده
آنکه از خود چو همه سخت شده طرد، دل است
آنکه مردانه شده زخمــی نـامردی ها
مانده بر زیر لبش واژه ی برگرد، دل است
۹.۰k
۱۶ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.