نگاهم خسته از چشم انتظاری
نگاهم خسته از چشم انتظاری
به ره خیره شدم با بی قراری
نگاهم سرد سرد است و سپید است
چه دلتنگی غم باری کشیده ست !
نگاهم ساده بود و پر تمنا
گذر کردی شبی از دیده ی ما
نگاهم مات شد تا که ترا دید
چه مشتاقانه آن گل بوسه را چید
نگاهم باز باران را طلب کرد
نمرد از غم ولی بیچاره تب کرد
نگاهم اشک میریزد ز درد است
توان نا توانی های مرد است
نگاهم بی صدا فریاد میزد
سر آهنگ دنیا داد میزد
نگاهم با نگاهت در نگاه است
تو لبخند دو چشمانت چه ماه است
نگاهم رو به فردا پر کشیده
در این دنیا بجز حسرت ندیده
نگاهم در شبی آرام خوابید
وخواب شیطنت های ترا دید
نگاهم با تو حالا یار گشته
بیادلم حالا باتویار گشته
به ره خیره شدم با بی قراری
نگاهم سرد سرد است و سپید است
چه دلتنگی غم باری کشیده ست !
نگاهم ساده بود و پر تمنا
گذر کردی شبی از دیده ی ما
نگاهم مات شد تا که ترا دید
چه مشتاقانه آن گل بوسه را چید
نگاهم باز باران را طلب کرد
نمرد از غم ولی بیچاره تب کرد
نگاهم اشک میریزد ز درد است
توان نا توانی های مرد است
نگاهم بی صدا فریاد میزد
سر آهنگ دنیا داد میزد
نگاهم با نگاهت در نگاه است
تو لبخند دو چشمانت چه ماه است
نگاهم رو به فردا پر کشیده
در این دنیا بجز حسرت ندیده
نگاهم در شبی آرام خوابید
وخواب شیطنت های ترا دید
نگاهم با تو حالا یار گشته
بیادلم حالا باتویار گشته
۶.۰k
۰۴ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.