عاشقانه تقدیم به زندگیم
یکی را دوست میدارم که هیچ از من نمی داند
که هیچ از سوختن،از بارها مردن نمی داند
نسیمی ست خوش عطرو بهاری تازه در دستش
همان یار فریبایی که دل بستن نمی داند
مرا می راند از خود دست رد بر سینه ام می زد
خبر دارد که قلب عاشقم رفتن نمی داند
میان قهوه ی چشمش چرا فال من افتاده
خطای آن تفال بود و،او ماندن نمی داند
مرا باد خزانی می برد تا اوج ویرانی
عجب پائیز تلخی که گذر کردن نمی داند
به رحم آید دلش آیا، ببیند آتش عشقم
برای قلب ویرانی که دل کندن نمی داند
که هیچ از سوختن،از بارها مردن نمی داند
نسیمی ست خوش عطرو بهاری تازه در دستش
همان یار فریبایی که دل بستن نمی داند
مرا می راند از خود دست رد بر سینه ام می زد
خبر دارد که قلب عاشقم رفتن نمی داند
میان قهوه ی چشمش چرا فال من افتاده
خطای آن تفال بود و،او ماندن نمی داند
مرا باد خزانی می برد تا اوج ویرانی
عجب پائیز تلخی که گذر کردن نمی داند
به رحم آید دلش آیا، ببیند آتش عشقم
برای قلب ویرانی که دل کندن نمی داند
۱۵.۴k
۱۲ آبان ۱۴۰۱