عاشقانه
چرا پای غزل می لنگد امشب
زبان واژه ها می لرزد امشب
هزاران قافیه بی جان و خسته
هوای قلب را میفهمد امشب
نمیدانم چرا دامان شعرم
چو طفلی بی تبسم ماند امشب
نگاهش پر ز اشک و دست خالی
هزاران قصه از بر دارد امشب
شود شهزاده ی شهر ترنم
ولی در عمق جان میسوزد امشب
مزن نعره تو ای شبگرد عاشق
که حالت بر جهان می ارزد امشب..
زبان واژه ها می لرزد امشب
هزاران قافیه بی جان و خسته
هوای قلب را میفهمد امشب
نمیدانم چرا دامان شعرم
چو طفلی بی تبسم ماند امشب
نگاهش پر ز اشک و دست خالی
هزاران قصه از بر دارد امشب
شود شهزاده ی شهر ترنم
ولی در عمق جان میسوزد امشب
مزن نعره تو ای شبگرد عاشق
که حالت بر جهان می ارزد امشب..
۱۶.۶k
۲۴ تیر ۱۴۰۱