تک پارتی یونگیـــ
تقصیر جفتمون بود!
اون جایی ک بهم ارامش بده کاری کرد معتاد قرص شم... حتی الانم ک هیچکس دورم نیست دستام میلرزه... فک کردم اگ از ادما دور شم بهتر میشم، ولی نه، هیچ فرقی نکرده... اره، ادما عوضین، ولی میگذره...
چشمام بهش عادت کرده بود... دیگه مثل قبل واسم هیجان انگیز نبود... نرمی پوستش وقتی با پوست یخ زدم برخورد میکرد دیگه لرزه ب تنم نمینداخت... وقتی تو چشماش خیره میشدم غرق نمیشدم...
از هم خیلی دور شدیم... بهش گفتم صبر کن، گفت دیگه چقدر باید صبر کنم؟... حق با اون بود، اخرم موفق نشدم خودمو از سخره بالا بکشم... میخواستم رشد کنم ولی سقوط کردم...
فک میکردم مث همیم، ولی همه میگفتن تو دوسش داری و اون قدرتو نمیدونه... اره خب، تا یکی نره هیشکی چقدرشو نمیدونه...
ولی؛ دوتامون بد بودیم... هرچند هرچقد قدیما بد بودم جبران کارایی ک باهام کرد نشد...
بهش گفتم قدر ادماتو بدون اگ بزارن برن دیگه برنمیگردنا، ولی گوش نکرد... الان دیگه هرچقد گریه کنی هیچکاری از دستت برنمیاد...
کاش میتونستم مثل قبل با تمام قلبم تک تک کلماتمو ب زبون بیارم، ولی حیف ک سیگار ب غیر از دندونم قلبمم سیاه کرده...
اون قدر چشمامو ک وقتی میدیدمش برق میزد و ندونست، قدرع حرفام، دستام رو دستاش، لبام رو لباش، نفسم رو گردنش و انگشتام رو کمره لختش و ندونست... رفت چسبید در ک. ون ی مشت مایه دار... مطمعنم ی روزی ا کاری ک با خودت کردی پشیمون میشی، ولی اون موقع خیلی دیره... مثل گل ازت مواظبت میکردم ولی تو ترجیح دادی دستمالی بقیه شی...
ولی، بهم گفت میره ها. باور نکردم... گفتم مگه چی کم گذاشتم ک بزاره بره؟...
کم کم بهم گفت نزدیک نشو... باورش نداشتم تا اینکه؛
ی پلک زدم رفت...
اون جایی ک بهم ارامش بده کاری کرد معتاد قرص شم... حتی الانم ک هیچکس دورم نیست دستام میلرزه... فک کردم اگ از ادما دور شم بهتر میشم، ولی نه، هیچ فرقی نکرده... اره، ادما عوضین، ولی میگذره...
چشمام بهش عادت کرده بود... دیگه مثل قبل واسم هیجان انگیز نبود... نرمی پوستش وقتی با پوست یخ زدم برخورد میکرد دیگه لرزه ب تنم نمینداخت... وقتی تو چشماش خیره میشدم غرق نمیشدم...
از هم خیلی دور شدیم... بهش گفتم صبر کن، گفت دیگه چقدر باید صبر کنم؟... حق با اون بود، اخرم موفق نشدم خودمو از سخره بالا بکشم... میخواستم رشد کنم ولی سقوط کردم...
فک میکردم مث همیم، ولی همه میگفتن تو دوسش داری و اون قدرتو نمیدونه... اره خب، تا یکی نره هیشکی چقدرشو نمیدونه...
ولی؛ دوتامون بد بودیم... هرچند هرچقد قدیما بد بودم جبران کارایی ک باهام کرد نشد...
بهش گفتم قدر ادماتو بدون اگ بزارن برن دیگه برنمیگردنا، ولی گوش نکرد... الان دیگه هرچقد گریه کنی هیچکاری از دستت برنمیاد...
کاش میتونستم مثل قبل با تمام قلبم تک تک کلماتمو ب زبون بیارم، ولی حیف ک سیگار ب غیر از دندونم قلبمم سیاه کرده...
اون قدر چشمامو ک وقتی میدیدمش برق میزد و ندونست، قدرع حرفام، دستام رو دستاش، لبام رو لباش، نفسم رو گردنش و انگشتام رو کمره لختش و ندونست... رفت چسبید در ک. ون ی مشت مایه دار... مطمعنم ی روزی ا کاری ک با خودت کردی پشیمون میشی، ولی اون موقع خیلی دیره... مثل گل ازت مواظبت میکردم ولی تو ترجیح دادی دستمالی بقیه شی...
ولی، بهم گفت میره ها. باور نکردم... گفتم مگه چی کم گذاشتم ک بزاره بره؟...
کم کم بهم گفت نزدیک نشو... باورش نداشتم تا اینکه؛
ی پلک زدم رفت...
۲۱.۹k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.